متن در مورد شب یلدا | جملات دلنشین ادبی درباره شب یلدا
در سایت روزنو چندین متن در مورد شب یلدا را برای شما قرار داده ایم. خانوادههای ایرانی معمولاً در این شب، انواع میوهها و رایجتر از همه هندوانه و انار و خرمالو را مهیا و دور هم میل میکنند. شاهنامهخوانی و قصهگویی بزرگان خانواده برای دیگر اعضای خانواده و همچنین فالگیری با دیوان حافظ نیز رایج است.
متن ادبی درمورد شب یلدا
آری امشب شب یلدا است…..
شب فال…..
شب عشق…..
شب هندوانه…..
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک
عکس نوشته زیبا درباره شب یلدا
به گمانم تو اگر بودی و این فاصله ها کمتر بود،
آسمان آبی تر!
حالِ من بهتر بود،
روزگار است دگر!
نه به صبحش امید!
نه دلِ شب زده ام آرام است
آنچه هست، تلخی و دلواپسی و
اندکی از ذوق نوشتن که درونم مانده… روزگارم یلداست!
یلدا مبارک
یلدا فرصتی است برای دیدارها، وقتی کشاکش روزگار تو را از دیدار آنان که به چشمان تو نیازمندند، بازمی دارد. آتش گرم و کرسی خانه مادربزرگ ما را به گرد خویش آورده و گرمایش را با ما تقسیم می کند تا در زمستان سر در راه، به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم، در میان تقویم ورق خورده پدر بزرگ، سیاووش را می بینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون می آید و پدربزرگ چه باشکوه داستان او را می گوید.
یلدا بهانه ای است، بهانه ای، تا ما از فرمان کانال های پر پیچ و خم سیم های ارتباطات بگذریم و لحظه های قشنگ با هم بودن را به هیجان سریال های زندگی شیشه ای ، بدل نکنیم.
متن شب یلدا
یلدا، بهانه ای است تا پندها و تجربه های ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی را که در پس وقت نداشتن ها و بی حوصلگی های کوچک ترها مدفون مانده اند، زنده کنیم.
شب یلداست؛ شبی که در آن انار محبت دانه می شود و سرخی عشق و عاطفه، نثار کاسه های لبریز از شوق ما؛ شبی که طراوت هندوانه های تازه تابستان به سرمای دستان زمستان هدیه می شود و داغی نگاه های زیبای بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج می گیرد و بالا می رود. در ازدحام بشقاب های کوچک بلور، شیرینی صمیمیت ها و یکدلی ها، تقسیم می شود و کام های همه را شیرین می کند.
امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم. شب آغاز زمستان است، چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی، نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک می زنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور می کند. همه گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال، فارغ از پیچ و خم های زندگی همدیگر را به شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند.
یاد آن شب ها و یلدا ها بخیر برف بازی و سرما ها بخیر کرسی و مادربزرگ و قصه ها آن تخیل ها و رویا ها بخیر دست های بی حس و سرمازده کرسی و مطبوع و گرما ها بخیر آن تنقل ها، لواشک ها ترش نان شیرین و کدو حلوا بخیر مردم دریا دل آن روزگار پاک بازی و سودا ها بخیر جایشان خالیست اکنون پیش ما یاد آن بگذشتگان ما بخیر …
از یلدا بپرس راز شب زنده داری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بی وقفه در شب ها سوسو زده و چراغ راه زندگی بوده اند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا می داند که انهدام سلطه تاریکی چگونه است. شاهد همیشگی زمستان است یلدا؛ که مژده دوباره رسیدن بهار را در طویل ترین و چراغانی ترین شب زمین ندا می دهد.
یلدای طولانی سال، بهترین مجال برای نیم نگاهی کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایی که در سرعت عبور، خلاصه می شوند و می گذرند و این گذشتن، بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینی در کنار هم بودن لبخندهای امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایی های فرداست.
شعر ادبی شب یلدا
بیا ماه من و یلدای من باش
شب بارانیه دی ماه من باش
بیا زیباترین مجنون این شب
یه عمری با من و لیلای من باش
شب یلدا و وصف بی مثالش
خداوندا مخواه، هرگز زوالش
شب یلدا فراتر از همه شب
نبینم هیچ کس افتاده در تب
یلدا دوباره شعر و غزل را بهانه کرد
با چند جملهی متغیر بدون حرف
با ساختار ذهنیتی پوچ و منحرف
مبهوت در سپیدی دستان خیس برف
آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو
فالی نمانده تا به تو یلدایی اش کنم
بی خود به فال نیک نگیر این ترانه را
عشقی نمانده تا به تو لیلاییاش کنم
یلدای چشمهای تو برفیترین شب است
یلدای چشمهای تو طوفان میآورد
امشب تمام وسوسهها در نگاه توست
ابلیس هم به دین تو ایمان میآورد!
یادمان باشد با آمدن زمستان، اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم
تا دچار سردی فاصله ها نشویم . . .
شب یلدا بر شما و خانواده گرامی مبارک باد
فروغی بسطامی
شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
ادیب صابر
من از روز جـزا واقـف نبـودم
شــب یلـــدای هجــران آفریـدنـد
سلمان ساوجی
روز فراق تو که نبینم جمال تو
با من حکایت شب یلدا کند همی
کلیم کاشانی
شب یلداست هر تاری ز. مویت، وین عجب کاری
که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا را
شب یلدا می دونی خیلی درازه
یه شب سرده پُر از رمزه و رازه
فصل پاییز برگای درختُ ریخته
رنگ برگا چه قشنگه خیلی نازه
صحبت از فصل زمستون،برف و سرماس
خبراز شیطنتای ننه سرماس
همه امشب می شینیم قصه می گیم
قصه های شاد و شیرین،
بی غم و غصه می گیم
هندونه، انار و آجیل اگه باشه می خوریم
شعرای شاد و قشنگی واسه ی هم می خونیم
شب یلدا پُره از خاطره هاس
شب قصه های شیرین واسه ی ما بچه هاس
شاعر : مهری طهماسبی دهکردی
دوست دارم در این طولانیترین شب سال فریاد بزنم قدر تو را نه یک دقیقه بیشتر از قبل، هزاران دقیقه بیشتر میدانم.
یاد تو هزاران بار در جانم تکرار میشود.
دوستت دارم و یلدا را به تو تبریک میگویم.