متن در مورد بهار و شکوفه + ۳۵ متن و شعر زیبای بهاری درباره شکوفه

متن در مورد بهار و شکوفه را در سایت ادبی روزنو قرار داده‌ایم. بهار در ادبیات اغلب با مفاهیمی چون تجدید حیات، امید، شادابی و آغاز دوباره همراه است. شاعران و نویسندگان از شکوفایی گل‌ها، سبزی طبیعت و بازگشت پرندگان مهاجر برای بیان احساسات مثبت و بازتاب چرخه زندگی استفاده کرده‌اند.

متن در مورد بهار و شکوفه + ۳۵ متن و شعر زیبای بهاری درباره شکوفه

جملات زیبای بهاری

روی چمن از شکوفه ها رنگین شد

وز عطر اقاقیا هوا سنگین شد

در نغمه هر چلچله پیغامی هست

کای خفته روزگار فروردین شد

فریدون مشیری

من ز شرم شکوفه لبريزم

يار من کيست، ای بهار سپيد؟

گر نبوسد در اين بهار مرا

يار من نيست، ای بهار سپيد

«فروغ فرخزاد»

به تو گفتم: «گنجشک کوچک من باش

تا در بهار تو من درختی پرشکوفه شوم»

و برف آب شد، شکوفه رقصید، آفتاب درآمد.

من به خوبی ها نگاه کردم و عوض شدم

من به خوبی ها نگاه کردم

چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست،

احمد شاملو

بهار تویی

که می‌آیی و دست‌هایم

شکوفه می‌دهند ناغافل

«نیلوفر حسینی»

مطلب مشابه: شعر درباره بهار / مجموعه اشعار زیبا درباره فصل بهار

جملات زیبای بهاری

‌هر روز منتظرم

کسی چه می‌داند

شاید بهار بخواهد زودتر برسد

نه با شکوفه و گل

نه با سبزه و باران

هر روز منتظرم

وقتی تو بیایی

بهار هم از راه می‌رسد…

«علی سید صالحی»

من آن درخت زمستانی، بر آستان بهارانم

که جز به طعنه نمی خندد،‌ شکوفه بر تن عریانم

«نادر نادرپور»

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو

چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود

من جاودانیم که پرستوی بوسه ات

بر روی من دردی ز بهشت خدا گشود

«فریدون مشیری»

جملات عاشقانه بهار و شکوفه

دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین

شکوه جادوی رنگین کمان فروردین

شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود

سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود

من اگر به فصل آغوش تو برسم

بهار می ‌شوم شکوفه می ‌دهم

« حمیدرضا عبدالهی»

شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا

شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا

تمام شعر شاملو تمام حس حافظی

وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا

زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد

کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا

لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات

چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا

شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو

شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا

بهار، فصلِ نو شدن و عاشقی، زمانی که زمین از خواب سرد زمستان بیدار می‌شود و با نجوای نسیم، لباس سبزی بر تن می‌کند. در این روزها، شکوفه‌ها چون قلب‌های عاشق، یکی‌یکی باز می‌شوند و با رنگ‌های لطیف‌شان، قصه‌ای از عشق و زندگی می‌گویند. هر شکوفه، گویی لبخندی است که طبیعت به آسمان هدیه می‌دهد؛ لبخندی که از شاخه‌های درختان می‌ریزد و زمین را غرق در عطر و زیبایی می‌کند.

وقتی قدم در کوچه‌باغ‌های بهاری می‌گذارم، انگار قلبم با هر شکوفه هم‌نوا می‌شود. آن‌ها که زیر نور طلایی خورشید می‌رقصند، مرا به یاد تو می‌اندازند؛ تو که مثل بهار، آرام و بی‌صدا آمدی و وجودم را پر از گل کردی. شکوفه‌های سفید و صورتی، مثل نگاه تو، معصوم و دل‌انگیزند و هر بار که باد آن‌ها را نوازش می‌کند، گویی صدای خنده‌ات را می‌شنوم که در گوش طبیعت می‌پیچد.

بهار بدون شکوفه، مثل عشق بدون توست؛ ناقص و بی‌رنگ. این شکوفه‌ها، این گواهان کوچکِ عاشقی، با هر نسیم که می‌وزد، قصه ما را به گوش جنگل و رود می‌رسانند. آن‌ها می‌دانند که قلب من، مثل شاخه‌ای پر از شکوفه، فقط برای تو می‌تپد. در این بهار، که زمین و آسمان دست در دست هم عاشقانه می‌سرایند، من هم دلم را به دست باد می‌سپارم تا شاید روزی، عطر این شکوفه‌ها به تو برسد و بگوید که چقدر، مثل بهار، تو را دوست دارم.

جملات عاشقانه بهار و شکوفه

بیا قدم بزنیم در این جاده‌های پر از گل، جایی که شکوفه‌ها برایمان تاج می‌بافند و خورشید، شاهد عشق‌مان می‌شود. بهار، با تمام شکوفه‌هایش، انگار فقط برای ما دو نفر آمده است؛ برای ما که در این فصلِ عاشقی، قلب‌هایمان را به هم گره زده‌ایم و قول داده‌ایم مثل شکوفه‌ها، همیشه تازه و پرامید بمانیم.

تو را که می‌بینم عطر بهار نارنج در تمام شهر می‌پیچید، قدم که بر می‌داری هر درخت شکوفه می‌زند و نسیم بهاری با شوخ طبعی میان گیسوانت می‌دود.

عکس نوشته بهار و شکوفه

به مه پنهان شو

از جماعتی که گروه گروه می آیند

شکوفه ی وحشی

می‌چسبد در این بهار، کنار این شکوفه ها، کنار باران‌های بی قرار و ناگهانی، یک فنجان چای بهار نارنج …

تو عطرِ

کدام خوشبو‌ترین گل جهانی؟

که هر جا می‌نویسمت شکوفه می‌دهی…

من از تأمل بهار برمی‌گردم

و احساسم

با بوی شکوفه‌ها گره خورده ست

بهار

فلسفه ساده ایست

که بدانیم

زمین عرصه کوچ ست

«سلمان هراتی»

باد آمد و بوی عنبر آورد

بادام شکوفه بر سر آورد

شاخ گل از اضطراب بلبل

با آن همه خار سر درآورد

«سعدی»

جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید؟

جز نور بخش کردن خود از قمر چه آید؟

جز رنگ‌های دلکش از گلستان چه خیزد؟

جز برگ و جز شکوفه از شاخ تر چه آید؟

«مولوی»

بهار، این معجزه‌ی تکرارشونده‌ی طبیعت، با آمدنش دلم را پر از شور و شوق می‌کند، و شکوفه‌ها، این فرشته‌های کوچکِ زمین، انگار از آسمان بر شاخه‌ها نشسته‌اند تا عشق را به من یادآوری کنند. هر بار که نگاهم به درختانی می‌افتد که با شکوفه‌های سفید و سرخ پوشیده شده‌اند، گویی قلبم تو را در میان آن‌همه زیبایی می‌بیند. تو، که مثل بهار، با حضور آرام و گرمت، زندگی‌ام را شکوفا کردی و مثل شکوفه، ظریف و در عین حال پر از زندگی هستی.

صبح‌های بهاری، وقتی آفتاب تازه‌دم، قطره‌های شبنم را روی شکوفه‌ها می‌بوسد، دلم می‌خواهد دستت را بگیرم و در این باغ بی‌انتهای عشق قدم بزنیم. شکوفه‌ها با هر وزش باد، مثل بارانی از گلبرگ، بر سرمان می‌ریزند و من در آن لحظه فقط به تو فکر می‌کنم؛ به اینکه چطور چشمانت، مثل این فصل، پر از نور و امید است. عطر شکوفه‌های بادام و سیب، که هوا را پر کرده، مرا به یاد لحظه‌هایی می‌اندازد که کنار تو بودم و قلبم از شوقِ حضورت، مثل این شاخه‌ها، پر از گل شد.

بهار، بدون شکوفه‌هایش، فقط یک اسم است و من، بدون تو، فقط یک سایه‌ام. این شکوفه‌ها که زیر آسمان آبی می‌رقصند، انگار برایم آواز می‌خوانند و می‌گویند که عشق، همین لحظه‌های ساده و زیباست؛ همین نگاه‌هایی که میان من و تو رد و بدل می‌شود و همین قلب‌هایی که مثل شکوفه‌ها، با هر تپش، تازه‌تر می‌شوند. ای کاش می‌توانستم تمام شکوفه‌های این بهار را جمع کنم و به پایت بریزم تا بدانی که تو برای من، خودِ بهاری؛ پر از رنگ، پر از عطر، و پر از زندگی.

بیا، در این بهار، زیر سایه‌ی درختانی که با شکوفه‌هایشان برایمان سایبان ساخته‌اند، بنشینیم و به صدای طبیعت گوش کنیم. بگذار این شکوفه‌ها، که شاهد عشق‌مان هستند، برای همیشه در خاطرمان بمانند و هر سال، با آمدن بهار، دوباره قصه‌ی ما را تکرار کنند. تو بهار منی، و من، عاشقانه در میان شکوفه‌هایت گم شده‌ام.

بهار، این شعر ناتمام طبیعت، با آمدنش دلم را به تپش می‌اندازد و شکوفه‌ها، این ستاره‌های زمینی، با هر نگاه، مرا به سوی تو می‌کشند. وقتی نسیم بهاری شاخه‌ها را نوازش می‌کند و شکوفه‌ها مثل بارانی از عشق بر زمین می‌ریزند، انگار قلبم تو را در هر گوشه‌ی این فصل می‌جوید. تو، که آمدنت مثل بهار، سردی روزگارم را ذوب کرد و وجودم را با عطر حضور خودت پر از گل کردی.

مطلب مشابه: متن عاشقانه بهار ( جملات و اشعار عاشقانه بهاری )

عکس نوشته بهار و شکوفه

شکوفه‌های صورتی و سفید، که روی شاخه‌ها رقص‌کنان خودنمایی می‌کنند، گویی برایم از تو می‌گویند؛ از چشمانت که مثل آسمان بهاری، بی‌انتها و آرام است، و از لبخندت که مثل این گل‌ها، دلم را روشن می‌کند. هر بار که پای درختی پر از شکوفه می‌ایستم، دلم می‌خواهد نام تو را زیر لب زمزمه کنم، چون تو خودِ بهاری، و من، در این فصل عاشقی، فقط به تو می‌اندیشم.

بهار با شکوفه‌هایش، مثل عشق ماست؛ شکننده اما پر از امید، ساده اما عمیق. وقتی باد گلبرگ‌ها را در هوا می‌چرخاند، انگار قصه‌ی دلدادگی‌مان را برای پرنده‌ها و ابرها تعریف می‌کند. دوست دارم دستت را بگیرم و در این جاده‌های پر از گل راه برویم، جایی که شکوفه‌ها برایمان ترانه می‌خوانند و خورشید، با هر پرتو، عشق‌مان را گرم‌تر می‌کند.

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا