متن درباره غروب / جملات احساسی، غمگین و خاص درباره غروب خورشید

غروب خورشید در عین زیبایی، غمی خاص دارد که همین موضوع و منظره از دید اهالی قلم به دور نمانده است. ما نیز در این بخش از سایت ادبی و هنری روزنو قصد داریم چندین متن زیبا درباره غروب را برای شما دوستان قرار دهیم. در ادامه با ما باشید.

متن درباره غروب / جملات احساسی، غمگین و خاص درباره غروب خورشید

جملات خاص درباره غروب خورشید

در غروب خورشید

خورشید به ما نمی تابد

بلکه در وجودمان می درخشد

خورشید غروب می کند اما

عشق من به تو درخشان تر از همیشه می تابد

خورشید، آسمان و دریا را به آتش می کشد

و ما فقط تماشا می کنیم!

اگر می خواهی شکرگزار زنده بودنت باشی

لحظه غروب به آسمان نگاه کن …

در غروب آفتاب خودت را به فراموشی بسپر

و تنها لحظه را در آغوش بگیر!

نور ملایم خورشید هنگام غروب

آسمان و زمین و هر که به تماشایش می ایستد را نوازش می کند

تماشای غروب خورشید به معنای نظاره کردن تمام زیبایی های دنیا است

غروب خورشید

نمونه ای درخشان از این است که

چیزهای ساده زندگی معمولا با ارزش ترین ها هستند

جادوی واقعی در آخرین لحظات غروب خورشید اتفاق می افتد

خورشید یک بار دیگر از ما خداحافظی می کنه

و آماده استقبال مردم آن سوی دنیا می شه

مطلب مشابه: پیامک صبح بخیر دلنشین / متن زیبای صبح بخیر خاص و جدید

جملات خاص درباره غروب خورشید

لحظه غروب خورشید …

زمان نیز غرق تماشا می شود و می ایستد!

غروب خورشید بهترین اثر هنری مادر طبیعت است

خورشید هرگز نا امید نمی شه

هر غروب از آسمان می افته و صبح بعد دوباره خودش رو بالا می بره

خانه دل تنگِ غروبی خفه بود

مثلِ امروز که تنگ است دلم!

پدرم گفت: “چراغ”

و شب از شب پُر شد!

من به خود گفتم: “یک روز گذشت…”

مادرم آه کشید:

“زود بَر خواهد گشت…”

ابری آهسته به چشمم لغزید

و سپس خوابم بُرد…

عکس نوشته زیبا درباره غروب

شمال و غروب و معمای تو

کدوم روز خوب تماشای تو

امان از نم جاده و بغض من

میبارم برای سبک تر شدن

کدوم ساحل دنج پهلو تو

بشینم پی ردی از بوی تو

صدف تا صدف اوج غم با منه

دل تنگمو صخره پس میزنه.

این زندگی نیست که می‌گذرد؛

این ما هستیم که رهگذریم…

” پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن ”

“مهربان باش و محبت کن”

“حتی تاریک‌ترین شب نیز پایان خواهد یافت و

خورشید خواهد درخشید”

روزهای خوب خواهد آمد

همیشه

به انتهای گریه که میرسم

صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم

صدای غروب غزال ها را

صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!

هوای دونفره ؛

هیچوقت نفهمیدم کدام هواست!

اخر هوایِ تو ،

سر به هوا همیشه به سرم میزند…

فرقی هم نمی کند غروب بارانیِ پاییز باشد

یا لنگِ ظهر در دل تابستان!

شب سرد در چله یِ زمستان باشد

یا صبحِ روح انگیز بهار!

هوای من، به هوای تو همیشه دو نفره است.

Be friday

Sunset

There is also the sea

Not you

It is itself the saddest poem in the world

جمعه باشد

غروب باشد

دريا هم باشد

تو نباشى

اين خودش غمگين‌ ترين شعر جهان است

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

غروب، این‌ همه غربت، چرا نمی‌آیی؟

زمین به دور سرم چرخ می‌زند، پس کی

تمام می‌شود این روزهای یلدایی؟

کجاست جاذبه‌ات آفتابِ من؟ خسته است

شهابِ کوچکت از این مدار پیمایی

کبوترانه دلم را کجا روانه کنم؟

کجاست گنبد آن چشم‌های مینایی؟

تمام هفته دلم را به جمعه خوش کردم

غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی

پانته آ صفایی

نگیر از این دل دیوانه ابر و باران را

هوای تنگ غروب و شب خیابان را

تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد

و بی پرندگی عصر‌های آبان را

اصغر معاذی

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

غروب دلگیر جمعه

تو را دوست دارم

زمین از چرخیدن می ماند.

و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند.

اگر من بزرگ نمی شدم، پدربزرگ هنوز زنده بود، موهای مادرم سفید نمیشد،

مادربزرگ در ایوان خانه باز می خندید،

تنهایی معنایش همان تنها بودن در اتاقم بود،

غروب جمعه برایم دلگیر نبود،

چقدر گران تمام شد بزرگ شدن من

عکس نوشته زیبا درباره غروب

دیروز غروب

پیاده روهای غمگین را قدم میزدم

عابران بی تفاوت از کنارم

سکوتم را لگد می کردند

زیر هجوم افکارم

تو را آرزو کردم

کاش یکی ازاین عابران بودی

هیچ نگاهی آشنا نبود

جز کودک فال فروشی که نگاه غمگینش بغض مرا به انفجار رساند

غروب پاییز یه غروب دیگس

غروب پاییز یه تصویری دیگس

غروب پاییز دریا ،یه نقاشی خاص دیگس

قدم زدن دو عاشق ریختن برگا، غروب پاییز…یه حس حال دیگس

تنها غروب هایی که دوست ندارم

غروب هایی هستند که دلتنگت می شوم

دوباره زمان شب بخیر گفتن خورشید فرا رسیده

و با زیبایی تمام به آدما بدرود می گه

غروب خورشید یکی از جادویی ترین زیبایی های طبیعته و

اثبات می کنه که این دنیا ارزش زندگی کردن داره

متن ادبی درباره غروب

بی شک من برای کاوش کردن، ماجراجویی

و تماشای غروب خورشید به دنیا آمدم

خورشید غروب می کنه

ماه بالا میاد

و زندگی همچنان ادامه داره

تنها مشکل غروب خورشید اینه که زود تموم می شه

زمانی که خورشید به زیر افق می رود و غروب شکل می گیرد

چیزی در روح من بیدار می شود

مکث کن …

آرام باش …

و تماشا کن که غروب چگونه با جادوی خود آسمان را رنگ آمیزی می کند

وقت نمایش آسمان فرا رسیده

روزی دیگر …

غروب خورشیدی دیگر …

و من چقدر خوشبختم که فرصت تماشای این همه زیبایی را از دست نداده ام

غروب شیوه طبیعته که بهت بگه:

خوشحال باش چون یه روز دیگه هم زنده بودی

قطعا غروب خورشید قطعه ای از بهشت را برای ما به نمایش می گذارد

رنگ مورد علاقه ات چیست؟

برای من رنگ غروبه!

زیباترین غروب های خورشید آن هایی هستند که در کنار تو سپری شوند

تو زیباترینی هستی

که به غروب آسمانم رنگ بخشیده ای!

هیچ چیز جادویی تر از تماشای غروب خورشید با عشقت نیست

منو ببوس

درست مثل بوسه ای که خورشید آتشین در لحظه غروب

به آسمان می زنه

خیال نکن اکر برای کسی تمام شدي..

امیدی هست…

خورشید…

از آنجا که غروب میکند..

هیچگاه طلوع نمی‌کند

روزهایم همچون برگهای پاییز غروب که میشود

می افتد . . .

نمیدانم درخت زندگی ام چند برگ دارد. . . ؟

فقط میدانم پاییز است

دلت که گرفته باشد…

با صدای ترانه که هیچ…

با صدای دستفروش دوره گرد هم

گریه می‌کنی…

و این است شرح حال غروب جمعه های من

مطلب مشابه: متن صبح بخیر؛ جملات قشنگ و دلنشین صبح شما بخیر خاص

متن ادبی درباره غروب

چقدر من

دیدنت را دوست دارم

در خواب

در غروب

در همیشه‌ی هر جا،

هر جایی که بتوان تو را دید،

صدا کرد و از انعکاس نامت کیف کرد

چه ‌قدر من دیدن تو را دوست دارم……

روز‌ها را در انتظار آدینه

یکی پس از دیگری سر میکنم

غروب جمعه

خیال تو‌ و جشن دلتنگی من

چه مراعات النظیر بی نظیری.

دیروز غروب

پیاده رو های غمگین را قدم میزدم

عابران بی تفاوت از کنارم

سکوتم را لگد می کردند

زیر هجوم افکارم

تو را آرزو کردم

کاش یکی از این عابران بودی

هیچ نگاهی آشنا نبود

جز کودک فال فروشی که نگاه غمگینش بغض مرا به انفجار رساند

وداع و جدایی هرگز زیبا نبوده اما دل کندن خورشید از دریا هنگام غروب یکی از زیباترین و دلفریب ترین جدایی هاست. ارزو می کنم اگر جدایی در زندگیت اتفاق افتاد به زیبایی جدایی خورشید و دریا باشد و وصال این جدایی مثل طلوع دوباره خورشید و سلام دوباره اش به دریا شیرین و دلچسب باشد.

آغوشم برای دوست داشتن و عشق ورزیدن به تو همانند آغوش دریا هنگام غروب خورشید باز است. خودت را از من دریغ مکن.

صبوری و ارامش را از دریا آموختم انگاه که خورشید را هنگام غروب بدرقه می کند.

راستی می دانید چرا هنگام غروب خورشید آسمان و دریا یکی می شوند و سراسر به رنگ سرخ در می آیند. این سرخی شاید دل خون شده دریاست که در فراق خورشید ریش شده است.

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا