متن درباره ساحل؛ جملات و اشعار ادبی درباره ساحل و موجِ دریا
متن درباره ساحل را در سایت ادبی و هنری روزنو قرار دادهایم. این متنهای قشنگ و ادبی با قلمی بسیار به توصیف ساحل و کنار دریا پرداختهاند. پس اگر شما نیز به دنبال چنین متونی هستید، در ادامه همراه ما باشید.

جملات احساسی درباره ساحل
در کنار ساحل دریای غم
قایقی میسازم از دلواپسی
بر دو سوی پرچمش خواهم نوشت
یک مسافر از دیار بی کسی
آرامش یعنی چشمانت را ببندی
و به صدای امواج دریا گوش دهی
من و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست
دلم میخواد بشینم تو ساحل
و وانمود کنم که انگار هیچ چیز دیگه ای وجود نداره
حکایت رفاقت حکایت سنگ های کنار ساحله
اول یکی یکی جمع شون میکنی تو بغلت
بعدش یکی یکی پرت شون می کنی تو آب
اما بعضی وقت ها یه سنگ های قیمتی گیرت میاد
که هیچ وقت نمی تونی پرت شون کنی
خیال میکنی نهنگ ها نمیدانند آمدن به ساحل ینی مرگ؟!
خیال میکنی به عاقبتش فکر نکردم که گفتم: “دوسِت دارم؟”…
مطالب مشابه: متن درباره غروب / جملات احساسی، غمگین و خاص درباره غروب خورشید

در دریای پرتلاطم زندگی همیشه موجی را میتوان یافت که اگر با آن حرکت کنید شما را به ساحل خوشبختی میرساند!
اگر به ساحلِ امنی رِسَم
در این شب هول
همان کنار ِتو؛
آری..
همان کنارهی توست..
حسین_منزوی
انسان نمی تواند اقیانوس های جدید را کشف کند، مگر اینکه شجاعت چشم برداشتن از ساحل را داشته باشد
محل زندگی آدم باید طوری باشه که نهایتا نیم ساعت با دریا فاصله داشته باشه تا هر وقت دلت گرفت بری کنار ساحل قدم بزنی.
دلم یه هوای نیمه بارونی و ساحل خلوت دریا رو میخواد ، قدم زدن کنار ساحل با پاهای برهنه و گوش دادن به صدای همزمان بارون و موج
محل زندگی آدم باید طوری باشه که نهایتا نیم ساعت با دریا فاصله داشته باشه تا هر وقت دلت گرفت بری کنار ساحل قدم بزنی.
دلم میخواد زیر بارون، روی ماسه های ساحل بشینم و حتی برای چند ثانیه هم که شده به هیچی فکر نکنم به هیچی
مثل ساحل آرام باش
تا مثل تلاطم بیقرارت باشند
مثل ساحل باش
وقتی کسی روی دلتان خط خطی می کند
و یا چیزی حک میکند که ناراحت می شوید
موجی از خوبی بفرستید و همه چیز را پاک کنید
شما ساحل آرامش شوید
شبیه ساحل آغوش باز کن
تا خیال دریا بودن کنم
مثل اقیانوس بی پایان
مثل جزر و مد بی انتها
زندگی یک ساحل است
پس از موج ها لذت ببر
پس از دیدن از ساحل
سخت است که باور کنیم
که ما در دنیای مادی زندگی می کنیم
به خاطر هر چیزی که از دست می دهیم
همیشه خودمان را در کنار دریا پیدا می کنیم
در یک قطره آب
تمام اسرار همه ی اقیانوس ها یافت می شود
من در تعطیلات
وقتی کاملا رها و آزادم
و در ساحل قدم میزنم
به بهترین شکل ممکن به نظر می آیم
هیچ چیز روح را مانند پیاده روی در ساحل آرام نمی کند
من قلبم را دنبال کردم
و به ساحل رسیدم
دریا را بو کنید
نسیم را حس کنید
به دریا گوش کنید
و آرامش یابید
غرش اقیانوس
موسیقی برای روح است
برای برخی اینجا فقط آب است
اما برای من، جایی است
که افکار خوبم را دوباره به دست می آورم
اگر زندگی یک سفر است
ساحل مقصد من است
بگذارید امواج به پاهای شما برخورد کنند
و ماسه صندلی شما باشد
پیاده روی در ساحل ورزش مورد علاقه من است
ساحل
بهشت روی زمین
البحر مالح
لأنَّ الغرقى مازالو یبكون..
شور است دریا
چرا که غرق شدگان
همچنان
در حال گریهاند…!
کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت میافتاد
به سرا پای تو لب میسودم
“فروغ فرخزاد”
دریا کنار از صدف های تهی
پوشیده است!
جویندگان مروارید
به کرانههای دیگر رفته اند.
پوچی جست و جو
بر ماسهها نقش است.
صدا نیست،
دریا، پریان مدهوشند!
آب از نفس افتاده است…
“سهراب سپهری”
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
و بگیریم طراوت را از آب
ریگی از روی زمین برداریم
وزنِ بودن را احساس کنیم…!
سهراب سپهری
وقتی همه
از دلیری دریا سخن میگویند
تو خاموش باش
خبر خاصی در راه نیست.
وقتی همه خاموشند
تو آرام برو
شکایتِ خاموشان را
با دریا در میان بگذار
حتماً اتفاق خاصی رخ خواهد داد.
چترت را ببر
گبریت یادت نرود…
“سیدعلی صالحی”
بی هیچ اندیشهایی
دریا را بنگر…
با چشمانی که هرگز نمیمیرند!
تا من آن شعر محال را با تو بگویم.
مشتهایت را باز کن
سنگهای کوچکت را دور بریز
امواج را به حال خود بگذار
ماهیها و مرواریدها را فراموش کن…
زیرا٬ اکنون
دریا در برابر توست!
چنان که مرگ
و چنان که مردن…
“یاسر اسلامی نوکنده”

خورشید رفتهاست
ولی آبها هنوز رنگیناند
گویی یاد خورشید را
همچنان با خود دارند
و دریا از عشقی سخن میگوید
که آن را هنوز به تاریکی شب
نسپردهاست.
“بیژن جلالی”
از یاد رفتهام
همچون تپانچهای که پس از جنایت
به دریا پرتاب شده باشد.
مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
« از مجموعه اشعار فاضل نظری »
به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
« فاضل نظری »
تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی
و من یک تکه از دریا؛ ولی نمناک و طوفانی
کجایی ساحل آرامش دریای طوفانی
پریشان بودم ای دریا تو را طوفان صدا کردم
گفتی نمیخواهی که دریا را بلد باشی
اما تو باید خانه ما را بلد باشی
به تمنای تو دریا شدهام، گرچه یکیست
سهم یک کاسه آب و دل دریا از ماه
تو گفته بودی میکشد دریا به هر سویت
من گفته بودم با توام! پارو به پارویت
عشق میگفت به دریا بزنم قلبم را
عشق پیروز شد و عقل مرا دل دزدید
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسریست
“فاضل نظری”
شعر درباره ساحل و دریا
دل به دریا میزنم من، دل به دریا میزنی؟
تا توکل بر هر آنچه پیش آید کنیم
من و تو ساحل و دریای همیم اما نه!
ساحل این قدر که در فاصله با دریا نیست
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
هر لحظه زیبا میشوی همرنگ دریا میشوی
افکار بیاندیشه را در دیده جویا میشوی
گوهر اشکم نگر از رشک عشق
وز صفا و موج آن دریا مپرس
« مولانا »
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
« سعدی »
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
« حافظ »
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است
میزند بر هم جهان را، هر که یک دل بشکند!
“صائب تبربزی”
نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
“صائب تبریزی”
نم باران، لب دریا، غم تو، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
مطالب مشابه: پیامک صبح بخیر دلنشین / متن زیبای صبح بخیر خاص و جدید

عاقبت، بویی نبردیم از سراغِ عافیت
ساحلِ گمگشتهٔ ما را به دریا ریختند
“بیدل دهلوی”
∼∼ شعر درباره دریا ∼∼
یادِ ساحل کی کند مستغرق دریای عشق
زانکه این معنی نداند هر که او بر ساحلست
“خواجوی کرمانی”
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
“مولانا”
در قایق سرگشته این ماه هلالی
من هستم و یاد تو و دریای خیالی
لین گوشه همان گوشه و این میز همان میز
جای لب تو مانده بر این ساغر خالی
این ساحل خسته را تو پیدا کردی
این موج نشسته را تو برپا کردی
من خامش و خسته خفته بودم ای عشق
مرداب دل مرا تو دریا کردی
حالا که برای میسر گشته
بگذر دگر از حال من سرگشته
تو منظره قشنگ ساحل اما
هر موج که سمتت آمده برگشته
گاه پریشان تر از این ها شدم
از همه جا رانده ی دنیا شدم..
“ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام”…
“فروغ فرخزاد”