متن درباره زمستان زیبا؛ جملات عاشقانه توصیف فصل زمستان عاشقانه
متن درباره زمستان را در روزنو قرار دادهایم. نویسندگان اغلب از زمستان برای توصیفات زیباییشناختی استفاده میکنند که میتواند هم زیبایی را نشان دهد و هم سرمای بیرحمانه آن را. در “کوهستان جادو” اثر توماس مان، زمستان نقش مهمی در توصیفات و فضاسازی دارد.

متن های خاص درباره زمستان و برف
شال و کلاه می بافم با خیالت
تا در سرمای نبودنت یخ نبندم
دستی که به انتظار دستانی بود
چشمی که نیازش لب خندانی بود
بیچاره ترین گدای این شهر منم
در پیرهنم عجب زمستانی بود
خیلی از یخ کردن های ما از سرما نیست
بعضی حرف ها زمستونیه
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت
می توان گفت که من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای توام
به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دل ام میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
چه زمستان ﻏﻢانگیز بدی
خواهد شد
ماه دی باشد و آغوش کسی
کم باشد
انسیه آرزومندی
پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،
کاش چون پاییز بودم
فروغ فرخزاد
در این کویر برف
هیچ کاشفی با سورتمۀ احساس
به من دست نخواهد یافت . . .
بی تو سالهاست که هوای من
صد درجه زیر عشق است . .
مطلب مشابه: شعر درباره زمستان (مجموعه اشعار زیبا و احساسی برفی)

اشک هایم که سرازیر می شوند
دیر نمی پاید که قندیل میبندند
عجب سرد است هوای نبودنت . . .
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی
متن زمستانی
زمستون، تن عریون باغچه چون بیابون
درختا با پاهای برهنه زیر بارون
نمیدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه چه تلخه
باید تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو
نشستم زیر بارون زمستون
زمستون
برای تو قشنگه پشت شیشه
بهاره زمستونها برای تو همیشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشم انتظاری
گلدون خالی ندیدی
نشسته زیر بارون
گلای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی
ببینی تلخه روزهای جدایی
چه سخته چه سخته
بشینم بی تو با چشمای گریون
مهدی اخوان ثالث
زمستانی سرد از راه می رسد
از درختان سبز تنها پوست و استخوانی باقی مانده
و از دنیای گرم و رنگارنگ تنها سردی و سفیدی …
اما من باور دارم به این که در دل تاریکی ها خورشید طلوع خواهد کرد
و در نا امیدی ها امید خواهد درخشید
و در آن سوی زمستان سرد، بهاری زیبا شکوفه خواهد زد
به امید شکفتن بهار ….
زندگی را به فصول سال تشبیه می کنم و هیچ فصلی همیشگی نیست
در زندگی نیز روزهایی برای کاشت، داشت، استراحت و تجدی و حیات وجود دارد
زمستان تا ابد طول نمی کشد
اگر امروز مشکلاتی دارید بدانید که بهار هم در پیش است …!

جملههای زیبا درباره زمستان
اولین سوز زمستان که به پنجره خیالم می زند
و اولین برف سفیدی که بر پیشانی غرورم می نشیند
به یاد تو می افتم
همان سرما، همان لطافت، همان آرامشی که در شب برفی زمستانی
نهفته است در وجودت موج می زند
تو شاید از تبار زمستانی و من شاید پاییزی ترین عاشق دل خسته
حجم سرما🌨
ضربان قلب هوا را می شمارد
و من به دری تکیه داده ام
که زنگوله های یخ
آن را پوششی دوباره داده اند
آیا برای دوباره روییدن
بهار می آید؟؟؟
زمستان این جاست و نام تو را صدا می زند
تا هم گام با من جاده ای برفی را طی کنیم
و جای پاهای مان در دل برف ها جا خوش کند
تو باشی، سردترین زمستان ها هم طعم تابستان می دهند
قول داده بودی
با اولین برف به خیابان برویم و
آدم برفی رویایی مان را بسازیم
امروز برف آمد
من حتی منتظرت هم نبودم
آخر چطور انتظار کسی که نیست را بکشم؟
❥❥ℒℴνℯ
این مردگی، این سرما، این خستگی را نبین
در دل خاک زمستان زده
جوانه ای از عشق و امید منتظر است
تا بی محابا و با اولین نسیم بهاری
راهش را به دنیای ما پیدا کند
زمستان در دلش یک دنیا امید دارد
مطلب مشابه: متن های قشنگ (۶۰ متن ناب با معنی و دلنشین عمیق)

عکس زمستان و برفی برای استوری
نه عاشق زمستانم
عاشق این که ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری!
گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس می گیرم
من عاشق زمستان نیستم، عاشق تو ام …
زمستان است و چشم کوچه از انتظارت، سپید!
پرنده مهاجرم!
بگو با کدام برف❄️
می نشینی
بر شاخسار تنهایی ام؟
دلواپس سرما نباش؛
این جا از هیزم دل
زمستان آمد و با خودش فرصتی برای نزدیکی بیشتر به خانواده و دوستان آورد، بیایید گرمای دلها را با هم تقسیم کنیم.
در این زمستان، قدمهای محکم بر برفهای ترد بگذاریم و هر لحظه را به یادماندنی سازیم، فصلی برای ساخت خاطرات دوست داشتنی.
زمستان، فصل نوشیدن چای داغ و شنیدن صدای برف زیر پا، هر پازلی که به هم میپیوندد داستانی زمستانی میسازد.
بگذارید سرمای زمستان قلبهایمان را به هم نزدیکتر کند، وقت آن است که با دوستان و خانواده گرد هم آییم و گرما را به اشتراک بگذاریم.
در این فصل سرد و برفی، لحظات گرم و صمیمی خلق کنید، چرا که زمستان تنها زمان سرما نیست، بلکه فصلی است برای گرمی و صمیمیت بیشتر.
زمستان، نقاش بیهمتایی است که با قلم موی سرما و پالت برف، تابلوهای بینظیری از سکونت و آرامش خلق میکند.
در این فصل سرد، هر روز با نقابی از برف سپید، چون صفحهای سفید برای نوشتن خاطرات جدید میماند.
زمستان آمد و با خود کولهباری از خاطرات گرم و دورهمیهای دلنشین به همراه آورد، چراغ هایش را در قلبهایمان روشن کرد.
بگذار سرمای زمستان در بیرون ادامه یابد، ما در کنار آتش شومینه، حکایتهای گرم دلهایمان را بازگو میکنیم.
شبهای زمستانی، چون پردههایی سیاه و نامحدود، پر از داستانهای ناگفته و اسرار آمیز هستند که تنها با نور ماه روشن میشوند.
در سردترین روزهای زمستان، هر فنجان قهوه یا چایی، چون کلیدی است که گرمای بیپایان را به درون روانه میسازد.
زمستان است و هر برفی که میبارد، صفحهای از تقویم را میزند، نشان از رفتن روزها و نزدیک شدن به بهاری دیگر.
سرمای زمستان دستهایم را به دنبال گرمای تو میفرستد، هر دم و بازدمی، زمزمهای است برای بازگشت بهار.
زیر بارش نرم برفها، خیابانها به نقاشیهایی موقت بدل میشوند، که هر پاک شدنی، دعوتی است به آغازی دوباره.

فصلی که در آن شبها طولانیتر میشود، فرصتی است برای دیدن درون، جایی که چراغها را فقط میتوان با چشمهای بسته یافت.
با هر باد سردی که میوزد، فصل به زمزمههای یخزدهاش ادامه میدهد، میخواند از روزهایی که هنوز به زبان نیامده.
این فصل، هر خانهای را به یک قلعه محصور در برف تبدیل میکند، دروازههایش فقط با کلید گرمای انسانی باز میشوند.
زمستان میآید، چراغهای خیابانها را با برف پوشانده و هر شب را به جشنوارهای از نور و جادو تبدیل میکند.
برفهای نرم مینشینند بر شانههای شهر، هر کوچه را به گالریای از آثار هنری سفید درخشان مبدل سازند.
سفرههای برفی زمستان، هر صبح را به نمایشگاهی از آثار نقاشی سفید تبدیل میکنند، جایی که قدمهای ما تنها امضاهایی بر این آثار هستند
زمستان فرصتی است برای پوشیدن شیکترین کتها، و قدم زدن در میان دانههای برف، گویی در صحنهای از فیلمهای کلاسیک راه میرویم.
هر دانه برف، مانند الماسی درخشان، زمین را به نمایشگاهی از جواهرات طبیعی مبدل میسازد، جایی که هر گوشهای، عکسالعملی از نور است.