متن درباره آغاز بهار؛ جملات بسیار زیبا درباره شروع فصل بهار
جملات بسیار زیبا درباره شروع فصل بهار را در روزنو قرار دادهایم. هار در ادبیات، بهویژه در ادبیات فارسی، از جایگاه ویژهای برخوردار است و بهعنوان نمادی قدرتمند و چندلایه، تأثیر عمیقی بر آثار ادبی داشته است. این فصل نهتنها به دلیل زیباییهای طبیعیاش، بلکه به خاطر معانی نمادین و احساسی که به همراه دارد، در شعر، نثر و فرهنگ ادبی مورد توجه قرار گرفته است.

جملات زیبای شروع بهار
بهار فصل زیستن در میان تازگی هاست
فصل سر خوشی طبیعت
فصل نغمه خوش پرنده های عشق
بهار فصل تازه شدن هاست
آغاز بهار مبارک باد
زمانی که بهار می آید
جهان به تابلویی نقاشی شده توسط دستان هنرمند طبیعت بدل می شود
که در هر گوشه ای از آن
شکوفه های سفید برگ های سبز به رقص درمی آیند
هوا عجیب بوی بهار گرفته است
دستم را بگیر
و برای لمس احساسی ترین باران به خیابان ببر
خیالت راحت، این باران
از آسمان اردیبهشت می بارد
خیسمان نمی کند
عاشق ترمان می کند
بهار با آن دسته ای از گل های بنفشه و نرگس
بار دیگر دل ها را به نوازش زیبایی خود فرا می خواند
گویی که معشوقه ای است در پی جلب نظر معشوقان خود
نوبهار است
در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گِل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
در آمدن بهار مانند رهایی از قید و بند زمستان است
جایی که طبیعت، با زبانی بی زبان
به هر بیننده ای می گوید
که زندگی دوباره جریان یافته است
مطلب مشابه: متن درباره زمستان زیبا؛ جملات عاشقانه توصیف فصل زمستان عاشقانه

به بهار میمانی
که چون میآید،
درخت خشکیده
شکوفه میکند .
عکس نوشته آغاز بهار
تو درخت تنومندی هستی
که شاخههایت
در هر بهار
چلچلهها را به مهمانی فرا میخواند
در آوردن خرگوش یا کبوتر
از کلاه یک شعبده باز
وقتی تو از لای موهایت
بهار را بیرون می آوری !
این روزها سخت درگیرِ عشقم!
بگذار شکوفه دهد دست هایم روی تنِ خیالت!
بگذار بگویند معجزه ی این پاییز همین شکوفه هاست!
تا از فردا شعر هایم با عطرِ شکوفه های پاییزی…
همه را عاشق کند!
حوالیِ #اردیبهشت ، بویِ بهشت می آید..
عطرِ شکوفه ها و خاکِ باران خورده ،
هوش از سرِ رهگذرانِ شهر پرانده..!
فصل بهار ، شوخی بردار نیست ،
همه را عاشق می کند..!
در من بوی دارچین
در تو عطر بهار نارنج
بیا دست در دست هم
قدم بزنیم
کوچه های عاشقی را …
وقتی که تو رفتی
شکوفه ها و برگها هم رفتند
و من تنها توانستم، به نقطه ای خیره شوم
و اندوهم را به شکل کلمات کوچک در آورم
نمی توانم به عشق التماس کنم
یا آرزو کنم
که اندوه تلخ مرا در خود غرق کند
با هم به تماشای رقص گیسوان رها
در بادِ بید مجنون نشستیم،
دل های مان بی قرار بود،
بهار بود،
کنار تو همیشه بهار بود محبوب من

شعر زیبای بهاری
آمدن مگر چطور میتواند باشد؟
غیر از این است که عطرت بپیچد
و من هزار بهار را شاخه به شاخه
به پای آمدنت شکوفه دهم…
بهار که شد به دیدنت خواهم آمد
آنوقت مرا دوست خواهی داشت
با تن پوشی از جوانه ها، گلبرگها و برگهای سبز
گلی خواهم شد و به دیدنت خواهم آمد
شادی هایت را بر صورت من بریز
فروردین من !
و اضافه هایش را پست کن
برای کسی که بهاری ندارد …
قرارمان همین بهار
زیر شکوفه های شعر !
آنجا که واژه ها
برای تو گل می کنند
آنجا که حرف های زمین افتاده ام
دوباره سبز می شوند
وَ دست های عاشقمان
گره در کارِ سبزه ها می اندازند ؛
قرارمان زیرِ چشم های تو !
آنجا که شعر نم نم شروع می شود
با شکفتن اولین شکوفه در بهار بود
که عشق به خانه من آمد
اینک در بهاری دیگر سرشار از حس زیستنم
کنار تو همسر دوست داشتنی من
جملات زیبا درباره آمدن بهار
مرا بوسیدی
من
شعر شدم ..
تو شکوفه…..
این بهار
در خانه سبز می شویم
در خانه جوانه میزنیم
در خانه شکوفه می دهیم…
بهار که از راه میرسد
جوانه سر میزند، شکوفه می شکفد
باران نمنم می بارد آسمان نفس می کشد
بهار که از راه میرسد
زمین سبز میشود بلبل نغمه خوان میشود
روز نو میشود سال نکو میشود
اما… تو چطور؟
اگر شکوفه شکوفه بروید
و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟
اگر زمین زمین سبز شود
و هنوز برگهای پاییزی سنگفرش دلت باشد چه؟
اگر باران باران طراوت ببارد
و هنوز خاکستر غم و یاس بر شیشه دلت باشد چه؟
اگر روز روز نو شود
ولی چشمهایت به عادت و کهنگی گشوده شود چه؟
اگر گرما گرما مهربانی با طلوع خورشید
بتابد و تو همچنان دل به سرما سپرده باشی چه؟
اگر بهار بهار بیاید و تو زمستان باشی؟
بیا و وجودت را به دست مهربان بهار بسپار تا زندگی را در تو جاری کند
تا… بهار شوی
بیا و چون بهار طراوت و شکفتن و لبخند و مهربانی و زیبایی و سبزی و تازگی را به هر که دل به زمستان سپرده هدیه کن
که بهار میآید و میرود اما تو در تابستان و پاییز و زمستان هم که بمانی بهار آفرین خواهی شد
بیا و تو بهار آفرین باش
تا دشت دشت مهربانی بروید
هزار هزار خنده بشکفد
باران باران محبت ببارد
تـــــو بــــهار آفریـــن بـــــاش
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند
روز و شب دارد
روشنی دارد، تاریکی دارد
پایین دارد، بالا دارد
کم دارد، بیش دارد
دیگر چیزی از زمستان
باقی نمانده
تمام می شود
بهار می آید…
محمود دولت آبادی
شادا بهار
که دست مرا گرفته
نمی دانم به کجا می برد
شادا من که دست بهار را گرفته
به خانه خود می برم…
در بهار شاهد رویش گل هایی هستیم که در باغ عشق جوانه می زنند.
بهار شیوه شگفت انگیز طبیعت است تا ما را به جشنی خاطره انگیز دعوت کند.
بهار به هرچه هست زندگی نو و زیبایی شگفت انگیز می بخشد.
می توانی همه گل ها را بچینی اما نمی توانی جلوی آمدن بهار را بگیری
امید داشته باش زیرا
هیچ زمستانی تا ابد ادامه نخواهد داشت …
هیچ بهاری آمدنش را فراموش نخواهد کرد.
مطلب مشابه: شعر و متن درباره روزهای پایانی زمستان (جملات و عکس نوشته خداحافظی)

فرا رسیدن بهار
همانند نوازشی ملایم از سوی طبیعت است
که با هر برگ سبز و هر شکوفهی رنگین
داستانی از زندگی و شادابی را بازگو می کند
بهار در راه است
لبریز از عطر بهار نارنج
سرشار از شکوه علفزار
با کوله باری از شکوفه های عشق
سبزه های امید و ابرهایی که آبستن باران اند
شاید خدا خواست و این بهار درخت آرزوهایمان جوانه بزند
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
فرارسیدن بهار خجسته باد
چنان که یخ زده تقویم ها
اگر هر روز هزار بار بیاید بهار
کافی نیست
فاضل نظری
Happy first day of spring
اولین روز بهار مبارک
بـــهار را ببین چگونه از خود می تــکاند برگ های فرسوده را
تو هم جوانه ای بزن
ســبز شـــو
بـهـار ادامه ی لبخندهای تو خواهد بود
مینا آقازاده
فرا رسیدن بهار
گویی نواختن سازی است در جشن طبیعت
نت هایی که با هر شکوفه و برگی
لحظه ها را به نغمه هایی دلنشین تبدیل می کنند
بی آنکه زبانی به کار رود