غزل شماره ۵ از غزلیات حافظ
در این بخش سایت روزِنو غزل شماره ۵ از مجموعه غزلیات حافظ شیرازی را با معنی ساده آن قرار داده ایم.
درباره غزل شماره ۵ از غزلیات حافظ
غزل شماره ۵ حافظ با مطلع «دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را» آغاز میشود. این غزل شامل ابیاتی است که به زیبایی و لطافت سروده شدهاند و مضامین عشق، راز و نیاز، و اخلاق نیکو را در بر میگیرند. در این غزل، حافظ از دلباختگی و آشکار شدن راز دل خود سخن میگوید و به نیکی در حق دیگران و مدارا با دشمنان توصیه میکند.
به عنوان مثال:
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
این بیت نشاندهندهی عشق و دلبستگی حافظ است و از صاحبدلان میخواهد که به او کمک کنند تا راز دلش آشکار نشود.
غزل شماره ۵
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان (ترکان) پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
معنی این غزل به زبان ساده
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای صاحبدلان شما را به خدا قسم میدهم که کمکم کنید! نزدیک است که دلم از دست برود! (و عشقم را آشکار کنم) افسوس و دردا که راز ِ پنهان، آشکار خواهد شد.
کشتیشکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
کشتی ِ ما شکسته است. (ما، درون ِ کشتی نشستهایم) ای باد ِ موافق، برخیز و خبر ِ پایان ِ توفان را برای ما بیاور، به امید ِ این که بتوانم (بتوانیم) باز یار ِ آشنا را ببینم (ببینیم).
دهروزه مِهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
مدت کوتاه زندگی زود به پایان میرسد گویی که داستان و افسانهای بیش نبوده است. آن را فرصتی بشمار که در حق ِ یاران خوبی کنی.
در حلقهٔ گل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا
در بزمی که با گل (معشوق بلبل) و شراب بود بلبل چه خوش آوازی خواند: می ِ صبحگاهی را بیاور و بیدار شوید ای باده نوشان!
ای صاحب کرامت شکرانهٔ سلامت
روزی تَفَقُّدی کن درویش بینوا را
ای کسی که کرامتی داری، به شکرانهیِ سلامت و تندرستی، زمانی هم به درویش ِ بینوا مهربانی کن. (اگر منظور از “روزی”، رزق و روزی باشد= به درویش بینوا کمک کن)
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آسایش ِ دو گیتی (این جهان و جهان ِ آخرت) تفسیر ِ این دو عبارت است: ۱. با دوستان مروّت کردن ۲. با دشمنان مدارا کردن. جدا از معنایِ مستقل و کامل ِ این بیت که پندی در خور است که امروزه شکل ِ ضربالمثل هم گرفته، میتوان در ادامهیِ گفتهی بیت ِ پیشین که از صاحب ِ کرامت، تفقّد میطلبد، اینجا هم میگوید که اگر تو کریمی و من دوست ِ تو ام، برای اینکه به آسایش ِ دو گیتی دست یابی، با من مروّت، نرمدلی و انصاف و بزرگواری جوانمردی کن. و اگر دشمن هم باشم، با من مدارا و ملایمت کن.
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
ما را در محلّهی نیکنامی راه ندادند. سرنوشت ما این است که نیکنام نباشیم. و اگر تو این را نمیپسندی، برو و قضا را دگرگون کن.
آن تلخوَش که صوفی امُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا
آن شراب ِ تلخ که صوفی آن را مادر ِ پلیدیها خواندهاست، برای من از بوسه بر رخسار (یا بوسهیِ دوشیزگان) لذتبخشتر و شیرینتر است.
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را
زمانی که تنگدست بودی، در کار ِ خوشگذرانی و گذران ِ زندگی و مستی باش. چون که مستی و خوشی، کیمیایی است که گدا و بینوا را تبدیل به ثروتمند و دارا میکند. در شعر ِ حافظ به این خاصیت ِ مستی بسیار اشاره شدهاست که گدا خود را ثروتمند میبیند و شاه و گدا در عالَم ِ مستی یکسان اند.
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
سرکش نشو. چونکه دلبر از این سرکشی و نافرمانی ِ تو، غیرت خواهد کشید و خشمگین خواهد شد. و تو را مانند ِ شمعی که هرگاه سرکشی کند، آن را میکُشند، خواهد سوزاند. سنگ ِ خارا در کف ِ دلبر مانند ِ موم نرم و در اختیار ِ او است. تو که جایِ خود داری!
آیینهٔ سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا
اگر دنبال ِ آیینهیِ اسکندر برای آگاهی از احوال ِ جهان هستی، به تو بگویم که این آینه، همانا جام ِ می است. به آن نگاه کن تا احوال ِ مملکت ِ دارا را به تو عرضه کند. جام ِ می، خاصیتی داشته که از خط ِ ساغر و از می ِ درون ِ آن، به نوعی فال و فرجام و راهنمایی میگرفتند. آئینهی اسکندر هم خاصیتی داشته که از درون ِ آن میشد مسافت ِ زیادی را تحت ِ نظر داشت. عبارتهای جهاننما و جهانبین برای هر دو به کار رفته.
خوبان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
خوبان ِ پارسی گو به آدم ِ جان ِ تازه و عمر ِ دوبارهئی میبخشند. ای ساقی! این خبر ِ خوش را به رندان ِ پارسا (پیران ِ پارسا) بده!
حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ مِیْآلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
مصراع نخست: ۱. حافظ این خرقهیِ می آلود را به اختیار ِ خود نپوشیده است. ۲. حافظ این خرقهیِ می آلوده را بر تن ِ خود نمیپوشد. (تصمیم گرفت که نپوشد) مصراع ِ دوم: ای شیخ که دامنات پاک است، (خرقهات می آلود نیست) ما را معاف بدار!
تفسیر و تعبیر این غزل در فال حافظ شما
روزگار سختیها و مشکلات فراوانی را بر سر راه تو قرار داده است اما جای نگرانی وجود ندارد، این نیز بگذرد. اگر میخواهی زندگی راحت و با خیالی آرام داشته باشی، با دشمنان خود مدارا و با دوستانت جوانمردی کن. کارها را هر چند کوچک، بزرگ بشمار و بدون هدر دادن وقت آنها را انجام بده تا صاحب مقام و منزلت شوی. گاهی مواقع هدفی را در فکر میپرورانی که خود نیز به رسیدن به آن ایمان نداری. مشکلات سر راه را برای خود بزرگ میکنی و چشم امید به کمک دیگران بستهای. آگاه باش که منبع اصلی کمک در رفع مشکلات ذات مقدس باریتعالی است که اگر با خلوص به درگاهش روی، دست خالی برنمیگردی، پس به او توکل کن. وضعیت سخت سرنوشت را با صبر، توکل و قناعت میتوان راحتتر پذیرفت.