شعر کوتاه گلچین شده شاعران معروف (زیباترین اشعار کوتاه عاشقانه)
شعر پیوندی عمیق با این مرز و بوم دارد. شاعران فارسی زبان همراه به بهترین شکل ممکن اشعار زیبایی را سرودهاند. ما نیز در این بخش از سایت ادبی روزنو چندین شعر کوتاه در موضوعات مختلف را برای شما دوستان قرار دادهایم. در ادامه همراه ما باشید.

اشعار کوتاه عاشقانه
تورا دوست دارم
بدون آن که علتش را بدانم
محبتی که علت داشته باشد
یا احترام است یا ریا …
کی می رسد آن صبح
که من صدایت بزنم
تو بگویی جانا
سلام من
به آن پرنده سپیده و شادمان
که در سپیده با نسیم
ترانه ساز می شود
صبح زیبات بخیر
از چهره ى تو
چیز زیادى یادم نیست
جز این که
اقیانوس آرامى
ریخته بود بین چشمهات
و روى طراوت لب هات
زمزمه ى تردى بود
که گنگم مى کرد
و نمى گذاشت
از چهره ى تو چیز زیادى
یادم باشد
چه شد در من نمی دانم
فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم
که خیلی دوستت دارم …
تو معشوق ناب من هستی
همیشه عاشقت و مجنون تو می مانم لیلی جانم
صبح خورشید نگاهت به سرش خواب ندارد؟
پس بیا خوب نگهم کن که دلم تاب ندارد
یا مشکل ارسال پیام از دل ما بود
یا منبع گیرنده ی قلب تو خراب است
زاییده ی دردیم و به بار آمده ی عشق
در مکتب ما عشق فقط حرف حساب است
یک جمله بگو دلبرکم حرف دلت چیست
عاشق شده این شاعر و دنبال جواب است
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی
صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم، مال تو هستم …
همسر عزیزم، تو تنها یار و همدم زندگی ام هستی
چه بخواهی چه نخواهی تا ابد در قلب من می مانی …
دوستت دارم
اگر باغ نگاهم پر ز خار است، گلم تاراج دست روزگار است
به چشمانت قسم، با بودن تو، زمستانی ترین روزم بهار است
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو، این چه نگاه کردن است؟
شهریار
امروز
بیشتر از هر روز دیگری دوستت دارم
دست خودم نیست جمعهها عاشقترم!
مخصوصا اگر
چشم در چشم #تُ
از خواب بیدار شوم…
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
بابا طاهر
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که حتی مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
فریدون مشیری
مطلب مشابه: شعر عاشقانه جذب کننده / اشعار دلبرانه و جذب کننده کوتاه احساسی

شاعر میگه :
لا تقسوا علی أنثی إلا فی عناقها…
به زن سخت نگیرید
مگر به هنگام در آغوش کشیدنش :))
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است
ملک الشعرای بهار
فکر هایم تکه تکه شده اند
تو که نباشی
بهانه ایی برای جمع کردنشان ندارم
کاش باشی
تا فکرهایم بکر و خواستنی باشند
شعر کوتاه غمگین
چنان دل بسته ام کردی
که با چشم خودم دیدم
خودم میرفتم اما
سایه ام با من نمی آمد
بنیامین دیلم
به خدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخه ام چید
شعله آه شدم صد افسوس ٬ که دلم باز به دلدار نرسید
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
تو را هیچ گاه آرزو نخواهم کرد !
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی
نه با آرزوی من …
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
دوستت داشتم
دوستت دارم
و دوستت خواهم داشت
از آن دوستت دارم ها
که کسی نمیداند
که کسی نمیتواند
که کسی بلد نیست
چقدر سفت شده است پدال دوچرخه دونفره عشقمان
یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم
شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !
کاش میشد عشق را آغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست آورد نه اینکه دل شکست
عاشقان همه نام و نشانی دارند
آنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم
گوشه قلب قشنگت اگر من نباشم غمی نیست
تو منو زندونی کردی عاشقی جرم کمی نیست

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
بغضی که مانده در دل من وا نمیشود
حتی برای گریه مهیا نمیشود
بعد از تو جز صراحت این درد آشنا
چیزی نصیب این من تنها نمیشود
اشعار کوتاه درباره زندگی
زندگی امید است
آن هایی که امید خود را از دست می دهند
افراد بازنده هستند
و افراد اندیشمند کسانی هستند که امید دارند
و آن ها همیشه برنده هستند
همه چیز
از آنجایی خوب می شود
که تو می آیی
که “تو” می خواهی
که “تو” می گویی دوستم داری
زندگی را ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ
ﻗﺼﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ می گیرد
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ
ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
بروی دوستان خوشباش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
سعدی شیرازی
در نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
نظامی
از اهل زمان عار می باید داشت
وز صحبت شان کنار می باید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید، به کردگار می باید داشت
ابوسعید ابوالخیر
تو مرا می فهمی
من تو را می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا میخوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم و
تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی
زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید
که اگر سختی راه به تو یک سیلی زد
یک امید از ته قلبت به تو گوید
که خدا هست هنوز …
مطلب مشابه: اشعار کوتاه عطار ( شعرهای بسیار زیبای غزل از عطار )

کاش می دیدم چیست
آن چه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که تو چشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد
اشعار کوتاه با موضوع مرگ
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
بابا طاهر
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خیام
دل سِرِّ حیات اگر کَماهی دانست،
در مرگ هم اسرار الهی دانست؛
امروز که با خودی، ندانستی هیچ،
فردا که ز خود رَوی چه خواهی دانست؟
خیام
به خدایی که بیشناس مقیم
دردل و دیده آتشم باشد
مرگ هر چند خوش نباشد لیک
بی رخ دوستان خوشم باشد
انوری
رسول مرگ به ناگه به من رسید فراز
که کوس کوچ فروکوفتند کار بساز
کمان پشت دوتا چون به زه درآوردی
ز خویش ناوک دلدوز حرص دور انداز
کمالالدین اسماعیل
مرگ ما هست عروسی ابد
سر آن چیست هو الله احد
مولوی
چو خواهی ستایش پس مرگ تو
خرد باید ای نامور برگ تو
فردوسی
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
حافظ
مرا کز عشق میسوزم ز دوزخ چند ترسانی
کسی از مرگ میترسد که در دل خوف جان دارد
خصم را گو پیش تیغش جوشن و خفتان مپوش
مرگ را کی چاره هرگز جوشن و خفتان کند
قاآنی شیرازی

خواب را گفتهای برادر مرگ
چو بخسبی همیزنی درِ مرگ
اوحدی مراغهای
چون زیستن تو مرگ تو خواهد بود
نامرده بمیر تا بمانی زنده
شعر کوتاه درباره خدا
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!
“قیصر امین پور”
گر خدا داری ز غم آزاد شو
از خیال بیش و کم آزاد شو
“اقبال لاهوری”
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت…
“سعدی”
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…
“احمد شاملو”
عارف که ز سر معرفت آگاه است
بی خود زخودست و با خدا همراه است
نفی خود و اثبات وجود حق کن
این معنی لا اله الا الله است
“ابوسعید ابوالخیر”
این نمکدان خدا جنس عجیبی دارد
هر چقدر می شکنیم باز نمک ها دارد …
“علی شهابی”
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
“فروغ فرخزاد”
بندگان در بند خویش اند از کسی یاری مخواه
از خدا باید بخواهی تا من اویت کند
“علیرضا بدیع”
ﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﺳﺖ ﺭﺣﻤﺖ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ
ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ
ﭼﻮﻥ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺩﺍﻧﺎﻥ ﺗﻮﯾﯽ
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ
ﻣﺎﯾﻪﺩﺍﺭﺍﻥ ﻧﻘﺪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯﺁﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ
ﺑﯽ ﺯﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ
“اوحدی مراغه ای”
مطلب مشابه: اشعار کوتاه بابا طاهر / مجموعه اشعار دوبیتی، تک بیتی و زیبای بابا طاهر عریان

غم مخور، دادرس عاشق مظلوم خداست!
“ملک الشعرای بهار”
ای زاهد ظاهربین از قرب چه می پرسی
او در من و من در وی چون بو به گلاب اندر
“نصیرالدین اودهی”
شعر کوتاه درباره ایران
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها
ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن
گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها
فیلم رویاروییاش با ما تماشایی بُوَد
پرده فال و تماشا را به آتش میکشیم
تنگه هرمز گلوگاه بلیات است و ما
قایق دزدان دریا را به آتش میکشیم
برد موشکهای ایرانی کم از سجیل نیست
با همانها فوج اعدا را به آتش میکشیم
نوروز، نماد جاودانِ نو شدن است
تجدید جوانیِ جهان کهن است
زین ها همه خوب تر که هر نو شدنش
یادآور نام پاک ایرانِ من است
ایران به شوق زندگی در مرگ رویینتن شده
مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده
امروز جهان بهار از ایران ملکست
میدان همه پر نگار از ایران ملکست
رامش چو گلی به بار از ایران ملکست
افروخته شه کنار از ایران ملکست
ما قرنها پای وطن پیدا و پنهان ماندهایم
ما پای فرهنگی کهن با نام ایران ماندهایم
“افشین یداللهی”
رفیقی داشتم نصف لواسان را به نامم زد
به نامش می زنم من در مقابل کل ایران را…
“سعید بیابانکی”
در کوچه های قلبِ من گاهی قدم بگذار
ایرانِ بعد از حمله ی چنگیز را حس کن!
“سید حسین حسینی”
این قدر بر این پیکر تفتیده متازید
سوگند که ایران من است این! وطن است این!
“سعید بیابانکی”
تنت پیش جنگال شیران برم
سرت بر سنان سوی ایران برم
“اسدی توسی”
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم
ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت
گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت
بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد
چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد
بهر حفظ لانهی خود میتند تار عنکبوت
ز عنکبوتی کم نهای، ای غافل از حفظ وطن
شیخ اگر معنی وطن نشناخت معذورش بدار
این وطن نامش بود ایران، بیا بشنو ز من
“حاجی محمداسماعیل منیر مازندرانی”
ای اخم و عتابت رجی از قالی کاشان
ای خنده ی تو سر زده از غنچه ی گلدان
چشمان تو سر مشق همه نقشه کشانست
محبوبترین نقشه ی سرتاسر ایران
“نیما رحمانی”

روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان
سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو
جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان
“شهریار”
در این خاک زر خیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وزآن کشور آزاد و آباد بود
“فردوسی”
شعر کوتاه درباره مادر
به ابیاتم نمیگنجید، وصف تو فقط گفتم
فدای یک نخ چادر نمازت حضرت مادر
رضوان باقری
دست هر نا اهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند
مولانا
ای کاش که تا ابد نمیرد مادر
یا هستی جاودان بگیرد مادر
مادر فرشته ایست که من فکر می کنم
بر روی خاک معجزه آسا نشسته است
به ابیاتم نمیگنجید، وصف تو فقط گفتم
فدای یک نخ چادر نمازت حضرت مادر
مهر است سراسر وجودش تا هست
ای کاش که پایان نپذیرد مادر
چو مادر یاورم باشد، پدر باشد دعا گویم
نه از بیگانه باکم هست، نه پروا از خطر دارم
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
اقبال لاهوری

صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست كه مادر شدنی نیست
شمس تبریزی
شعر کوتاه درباره پدر
نام زیبای پدر با سیم و زر باید نوشت
خوب و عالی با عیاری معتبر باید نوشت
برکت نان و نمک از همت والای اوست
این چنین گویم که نامش تاج سر باید نوشت
ای پدر ای مظهر رنج و تلاش
غنچه ای بر پینه های دست تو خواهم گذاشت
یک سبد بوسه نثارت می کنم
صبح و شب دست علی همراه و یارت می کنم
روز مرد مبارک پدر عزیزم
پدر مشکل گشای خانواده
پدر یک قهرمان فوق العاده
پدر یعنی غرور و هستی من
پدر یعنی تمام هستی من
روزت مبارک پدرجان
پدر تو تپش قلب خانه ای
وقتی هر صبح با تلنگر عشق از خانه بیرون میروی
و با کشش عشق دوباره باز میگردی
تو را به من هدیه دادند و من امروز
تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد، اگر بپذیری
امروز بی نهایت دلتنگ پدر هستم
تقدیم به همه بابا های خوب دنیا
پدرم به یمن لطف تو بختم بلند خواهد شد
سرم به خاک رهت ارجمند خواهد شد
لبی که زمزمه درد می کند شب و روز
به یمن روی تو پر نوشخند خواهد شد
روزت مبارک
ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم، گل بهارم ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
روز پدر مبارک

پدر دستات برام گهواره بودن
چشات مثل چراغ خــونه من
بجز تو از همـــه دنیا بریدم
کسی رو مثل تو عاشق ندیدم
روزت مبارک پدر عزیزم
مطلب مشابه: شعر جدایی احساسی؛ اشعار غمگین کوتاه درباره جدا شدن از عشق