شعر مبعث پیامبر کوتاه {اشعار کوتاه روز مبعث پیامبر اکرم}

شعر مبعث پیامبر کوتاه را در روزنو آماده کرده‌ایم که می‌توانید این پیام‌های کوتاه و زیبا را به عزیزان و دوستان خود ارسال کنید. عید مبعث از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله در آن روز به رسالت مبعوث گردید و جبرئیل به پیغمبرى بر آن حضرت نازل شد.

شعر مبعث پیامبر کوتاه

متن کوتاه تبریک مبعث رسول اکرم

تو و آل تو چراغان هدایید همه

چارده آینه از وجه خدایید همه

چارده صورت توحید نمایید همه

چارده قبله ی ارباب دعایید همه

چارده نوح به طوفان بلایید همه

چارده مهر عیان در همه جایید همه

چارده طور به سینای وسیع دلها

چارده عقده گشا در همه ی مشکل ها

عزت امت تو در گرو وحدت توست

وحدت امت تو پیروی از عترت توست

طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست

در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست

تا خدایی خداوند به پا دولت توست

شیعه آن است که هر لحظه ی او بعثت توست

شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده

شیعه در غار حرا با تو علی را دیده

بعثت شیعه ز آغاز غدیر است و حراست

بعثت سوم او واقعه ی عاشوراست

پدر شیعه علی، مادر شیعه زهراست

شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست

به خدایی خدایی که جهان را آراست

شیعه بودن شرف و عزت و آزادی ماست

شیعه تا خون به رگش موج زند یار علی است

«میثما» شیعه همان میثم تمار علی است

مطالب مشابه: اشعار تبریک مبعث رسول اکرم (ص) مجموعه شعر دلنشین

متن کوتاه تبریک مبعث رسول اکرم

عکس نوشته اشعار تبریک مبعث

بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید

گوش باشید که آوای خدا می آید

بوی عطر از نفس باد صبا می آید

نفس باد صبا روح فزا می آید

پیک وحی است که در غار حرا می آید

به محمد ز خداوند ندا می آید

ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید

گوش های شنوا حکم خدا را شنوید

بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند

سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند

حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند

خلق عالم همه تبریک به ما می گویند

حکم توحید به ما و به شما می گویند

همگی با نفس روح فزا می گویند

بشریت چه نشستی که مسیحت آمد

حکم توحید به آوای فصیحت آمد

این چراغی است که تا شام ابد جلوه گر است

این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است

این نجات همه در دامن موج خطر است

این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب تر است

پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است

تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است

چشم بد دور ز آیینه ی رخسارش باد

تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد

آی انسان ها فرمان پیمبر شنوید

گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید

روح گردید و از آن روح مطهر شنوید

همه با هم سخن خالق داور شنوید

بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید

همه را با هم در عدل برابر شنوید

دوره ی کفر و زر و زور به اتمام آمد

اهل عالم همه آماده که اسلام آمد

عکس نوشته اشعار تبریک مبعث

شعر مبعث کوتاه

عید آزادی زن های اسیر است امروز

عید خلق است و خداوند قدیر ایت امروز

دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز

بشریت را فرمان خطیر است امروز

حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز

جاودان باد چراغی که منیر است امروز

ذکر بت ها همه «لا نعبد الا ایاه»

همه گویند «ولا قوه الا با ا…»

تا به کی چهره ی خورشید عدالت مستور

تا به کی سلطه ی بیدادگران با زر و زور

با من امروز بخوانید همگی این منشور

منجی کل جهان آمده با مشعل نور

عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور

تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور

دور دختر کشی و جهل به پایان آمد

سر تسلیم بیارید که قرآن آمد

مکه آهنگ، به گلواژه ی اقرأ بنواز

کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز

یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز

خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز

بشریت را با مکتب توحید بساز

سر این رشته دراز است دراز است دراز

خیز تا عرصه ی بیدادگران تنگ کنی

سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی

شعر درباره مبعث

ای به راه تو تمامی ملل را دیده

ای که جبریل امین دور سرت گردیده

ای به قلب بشر از غار حرا تابیده

ای خدا پیش تر از پیش تو را بگزیده

ای سحاب کرمت بر همگان باریده

خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده

چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست

منجی کل بشر دین علی پرور توست

گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند

فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند

روزی آید که همه خلق مسلمان توأند

خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند

سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند

پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند

عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود

به تولای علی دین تو تکمیل شود

مطالب مشابه: تبریک عید مبعث به دوستان (اس ام اس و پیامک تبریک مبعث به رفقا)

شعر درباره مبعث

شعرهای کودکانه تبریک مبعث

گوشه غار حرا

هست مشغول نماز

می شود درهای عرش

سوی او آهسته باز

غار را پر می کند

ناگهان فرمان وحی

با طراوت می شود

قلبش از باران وحی

باز می گردد به شهر

بر لبش پیغام دوست

می رود تا پر کند

شهر را از نام دوست

یا محمد با کتاب آسمانی آمدی

یا محمد با پیام مهربانی آمدی

دین تو راه نجات از ظلمت است

یا محمد جان من قربان تو

شد چراغ راه من قرآن تو

آن شب ستاره تا صبح بارید

روشنتر از پیش مهتاب تابید

دنیا لباسی از نور پاشید

قلب ملائک از شوق جوشید

روزی زمین شد مانند گلشن

از نور شب شد چون روز روشن

آن نور و گلها آن شور و غوغا

آن شب برایم شد یک معما

تا صبح آن شب نوری به پا بود

سرچشمه نور غار حرا بود

زیرا در آن شب پیغمبر ما

از جانب حق شد رهبر ما

یه شب تو غار حرا

شنیده شد یک ندا

بخوان محمد (ص) بخوان

بهش می­گفت اون صدا

غار شده بود پر از نور

دنیایی از ستاره

بخوان محمد (ص) بخوان

صدا پیچید دوباره

گفت تو جواب محمد (ص)

چه چیزی رو بخوانم ؟

گفت با صدایی لرزان:

خواندن نمی­توانم!

فرشته گفت به نام

پروردگارت بخوان

من جبرئیل اویم

تویی رسول زمان

بود بیست و هفت رجب

که شد محمد (ص) نبی

بود روز مبعث که شد

پیامبر آخری

خدیجه (س) و علی (ع) زود

ایمان آوردن به او

اون­ها بودن اولین

مسلمون خدا جو

به جای بت پرستی

آورد خدا پرستی

با آیه ­های روشن

رفتش به جنگ پستی

نور آسمان آمده زمین

خشم و کینه را برده آن امین

شهر مکه شد پاک و با صفا

چونکه آمده رحمت خدا

بوده آن نبی پاک پاک پاک

مثل یک گلی در میان خاک

بوده در دلش عشق ایزدی

بوده یاورش مرتضی علی

دین او همان دین رحمت است

دین کامل و دین آخر است

آیه اش قرآن دین او اسلام

بر محمد و آل او سلام

شعرهای کودکانه تبریک مبعث

احمد مرسل آن چراغ جهان

رحمت عالم آشکار و نهان

آمد از رب سوی زمین عرب

چشمه زندگانی اندر لب

هم عرب هم عجم مسخّر او

لقمه خواهان رحمت در او

در جهانی فکنده آوازه

با خود آورده سنّتی تازه

دین بدو یافت زینت و رونق

زانکه زو یافت خلق راه به حق

سخن او برد تو را به بهشت

ادب او رهاندت ز کنشت

دل پر درد را که نیرو نیست

هیچ تیماردار چون او نیست

بر تو از نفس تو رحیم تر است

در شفاعت از آن کریم تر است

از کرم، نزهوا و نزهوسی

مهربانتر ز تست بر تو بسی

گر تو خواهی که گردی او را یار

از حرام و سفاح دست بدار

در حریم وی ای سلامت جوی

شرم دار از حرام و دست بشوی

ای فرو مانده زاروار و خجل

در حجیم تن و جهنم دل

گر تو را دیده هست و بینایی

چون ز دوزخ سبک برون نایی؟

پاک شو، پاک، رستی از دوزخ

کو رهاند ترا از آن برزخ

خاک او باش و پادشاهی کن

آن او باش و هر چه خواهی کن

تا به حشر ای دل ار ثنا گفتی

همه گفتی چو مصطفی گفتی

شمع بود آن همای فرخنده

از درون سوز و از برون خنده

گنج همسایه بد دل پاکش

رنج سایه نبود بر خاکش

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا