شعر مادر؛ گلچین اشعار زیبای عاشقانه در وصف مادر عزیز
مادر در فرهنگ و تاریخ ایرانی جایگاهی ویژه و بزرگ دارد که شاعران باستانی و جدید ما درباره مقام بزرگ مادر اشعار زیبایی را سرودهاند. ما نیز در این بخش از سایت ادبی و هنری روزنو چندین شعر درباره مادر را برای شما دوستان آماده کردهایم. در ادامه همراه ما باشید.

اشعار زیبا درباره مادر
دارم غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
“رهی معیری”
ز گیتی همی پند مادر نیوش
به بد تیز مشتاب و چندین مکوش
“فردوسی”
ستمگر چرا گشتی ای ماهروی
همه رازها پیش مادر بگوی
“فردوسی”
گر از تور دارد ز مادر نژاد
هم از تخم شاهی نپیچد ز داد
“فردوسی”
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
“مولوی”
اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار
“عطار”
ای سنایی وارهان خود را که نازیبا بود
دایه را بر شیرخواره مهر مادر داشتن
“سنایی”
فرزند، ز مادر است خرسند
بیگانه کجا و مهر مادر
“پروین اعتصامی”

عکس نوشته اشعار درباره مادر
مرا ز شیره جان دادی تو شیر مادر
در پای نوجوانت گشتی تو پیر مادر
کانون زندگانی گرم از محبت توست
آغوش گرم خود را از ما مگیر مادر
گر کودک عریزت خاری رود به پایش
دیگر ز زندگانی گردی تو سیر مادر
پاس محبت تو از دست ما نیاید
چون مهر مادی نیست جبرانپذیر مادر
در زیر پای مادر باشد بهشت، آری
در منزلت ترا نیست هرگز نظیر مادر
تو کودکان خود را آزاد پرورانی
خود را بدین محبت کردی اسیر مادر
سیلاب اشک گردد جاری ز دیده تو
گر نور چشمت آید در خانه دیر مادر
کودک به روز مادر با هدیههای ناچیز
سر را ز شرمساری افکنده زیر مادر
بر لوح آفرینش پرتو جاویدانیست
از صدق دل بگویم هرگز نمیر مادر
سلطان غم، چشم و چراغم مادر
تنها گل گلزار باغم مادر
بعد از خدا تنها امیدم مادر
من با دعایت روسفیدم مادر
در قلب من این آرزوی آخر است
گویند بهشت در زیر پای مادر است
ای وای من قدر تو را نشناختم
من را ببخش تنها به خود پرداختم
تو با بدیام ساختی و سوختی
تنها چراغ خانه را افروختی
هر جمعهها چشمت به قاب جادهها
شاید بیاید امن یجیب جادهها
کسی که تا همیشه پای من سوخت
چراغ خانه سرد من افروخت
شبی که سر به بالین تبم سوخت
زمین و آسمان یکجا به هم دوخت
مادر تویی دار و ندارم مادر
بعد از تو من دیگر چه دارم مادر
ای گریهات پشت و پناهم مادر
من با دعایت روبراهم مادر
مادر ای یکدانه و تنهاترین غم خوار من
از من عاشقتر به من دیوانه و بیمار من
وصف تو نتوان به صدها دفتر و دیوان نوشت
ای که وصفت روز و شبها تا ابد در کار من
پروراندی جان من با رنجهای بیشمار
کی شود قربانیت این جان بیمقدار من
خرج کردی عمر خود را تا بروید جان من
من به لطفت زندهام ای ابر باراندار من
شرح لطفت در ازل افسانهای ننوشته بود
جان به قربان تو ای زیباترین پندار من
قصه ننوشته مهر و وفا را خواندهای
ای که مهرت تا ابد در سینه تبدار من
دردهایم درد تو رنجم همه در جان تو
ای به دردم مرهم و ای مخزن اسرار من
هستیم هست از تو و نامم ز تو نامی گرفت
سبز میباشم ز تو ای سبزی افکار من
سالهای عمرت افزون از هزاران سال باد
سالهای عمر من قربانیت ای یار من
مطلب مشابه: شعر پدر برای قدردانی از پدر از سوی فرزند دختر و پسر صمیمانه و عاشقانه

شعرهای شاهکار درباره مادر
کیست مادر؟ نقشه ایجاد ما
کیست مادر؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امیدهاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
رمز عشق جاودانی مادر است
کیمیای زندگانی مادر است
هرچه دارم من همه از مادر است
پای تا سرشعلهام زین اخگر است
مادر ای روح نوازش، روح ناز
با قصور و کوتهیهایم بساز
مادر ای شرمنده از رفتار تو
دفتر عشقم پر از اشعار تو
مادر ای معنی بودن یا وصال
جسم من شرمنده از کردار تو
مادر ای چشمان دریای بهار
اشکهایم را به سیلابت سپار
مادر ای جنت به زیر پای تو
حسرتم بوسه زدن بر پای تو
مادر ای خورشید تابان امید
گرمی نور تو ما را شد نوید
ای آن که تویی صبور خانه ، مادر
ای شمع تویی فروغ خانه ، مادر
ای عطر تو عطر هر بهار است ، مادر
وای (وی) مهر تو در حد کمال است ، مادر
ای نام تو ملک ،چه بی ریایی ، مادر
هم شاه غم و ملک وفایی ، مادر
ای آن که بهشت بود تو را ، ای مادر
كآن وعده ی اوست ، خدا ، تورا ای مادر
ای افضل و ای سرور و ای شاه کلیدم ، مادر
زآن لحظه ی کودکی تویی امیدم ، مادر
ای خواب تو بی خواب شده ، هر شب و روز
زآن لحظه خدا تو را صدا زد ، مادر
این نام تو ، نام توست زآن روز نخست
زآن دم همه مبهوت ثنایت ، مادر
مادر تمام زندگیش
سجاده ایست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی میگردد
و فکر میکند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .
مادر تمام روز دعا میخواند
مادر گناهکار طبیعیست
و فوت میکند به تمام گلها
و فوت میکند به تمام ماهیها
و فوت میکند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد …
“فروغ فرخزاد”
گاهی دلم هیچ چیز نمیخواهد
جز گپ ریز ریز با مادرم
هی من حرف بزنم
هی او چای تازه دم بریزد
هی چایام سرد بشود
هی دلم گرم
آنجا که چایات سرد میشود
و دلت گرم
خانه مادر است
“نسرین بهجتی”
هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟
شیشه عطرم شکسته بود
حیاط پر از بوی خدا شده بود
ستارهام – درشت و درخشان-
روبه رویم پشت به دیوار،
سر بر گریبان برده بود
و من در آغوش ماه
برای همیشه به خواب رفته بودم
با گونه خیس و کبود سیزده سالگیام
که جای آخرین بوسه مادرم بود
“حسین پناهی”
مطلب مشابه: متن تبریک روز مادر برای استوری (۶۰ جمله خاص برای مادر)

هر بار گریه میکنم
و انگار
جملهای را گم کردهام
دلتنگیها هیچ وقت راه دوری نمیروند
مثل شانههای مادر
که هر بار گریه کردم
لرزید…
هر بار گریه کردم
که قرار بود
چیزی نگویم
“امیرمحمد مصطفی زاده”
شعرهای قشنگ درباره مادر
خبر تازهای نیست
مادرم شاعر غمگینی بود
مرا که از شیر گرفت
به شعر سپرد
“حسن اسماعیل زاده”
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفتهای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
“حافظ”
جوانى سر از رأى مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که اى سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نیروى حالت نبود
مگس راندن از خود مجالت نبود؟
تو آنى کزان یک مگس رنجهاى
که امروز سالار و سرپنجهاى…
چه پوشیده چشمى ببینى که راه
نداند همى وقت رفتن ز چاه
تو گر شکر کردى که با دیدهاى
وگرنه تو هم چشم پوشیدهاى
“سعدی”
تو ای مادر تو ای معنای ایثار
وفا را در رخت تفسیر کردم
برای جستن عشق و صداقت
تو را تنها تو را تصویر کردم
چه شبها چشم تو بیدار میماند
که شاید خواب در چشمم ببیند
دلت غمهای خود از یاد میبرد
مگر شادی به لبهایم نشیند
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
“ایرج میرزا”
سر در گم سرّ سحرم مادر گلها
دل مرده اسرار درم مادر گلها
ای محور اصل همه عالم و آدم
ای هاله احساس و کرم مادر گلها
هم اسوه مهر و مدد و گوهر علمی
هم سوره طاهای حرم مادر گلها
علامه دهری و سراسر همه عدلی
ای حامی و امدادگرم مادر گلها
در معرکه گل کرده همی آه کلامی
گاهی سر و گاهی کمرم مادر گلها
ای ماه دل آرای علی در دم مرگم
دل گرم طلوعی دگرم مادر گلها
“مجید قاسمی”
مادر! گناه زندگیم را به من ببخش
زیرا اگر گناه من این بود، از تو بود
هرگز نخواستم که ترا سرزنش کنم
اما ترا به راستی از زادن چه سود؟
در دل مگو که از تو و رنج تو آگهم
هرگز مرا چنانکه خودستی گمان مدار…
دردم یکی نبود که زودش دوا کنی
آن به که دل نبندی ازین پس به کار من
مادر! من آن امید ز کف رفته توام
کز هر چه بگذری، نتوانی بدو رسید…
مادر! من آن امید ز کف رفته توام
درد مرا مپرس و گناه مرا ببخش…
مادر! تو بی گناهی و من نیز بی گناه
اما سزای هستی ما، در کنار ماست
از یکدگر رمیده و بیگانه مانده ایم
وین درد، درد زندگی و روزگار ماست
“نادر نادرپور”

وای بر من، ای خدا
آن دلربا آن مهربان دستان
آن دم گرم و دل بی خار و بی پایان
وز برایم، وای سرد است، وای سرد است
مادر ای مادر، باز مادر باز آن عشق الهی باز آن آغوش گرم جاودانی
چه میبینم خدایا باورم نیست هنوز
گرمی آغوش مادر دستهای پر چروک و گرم مادر
بوسههای آتشینش حرفهای دلنشینش
نیست دیگر از برایم
هزاران وای بر من
پیکرش سرد است نازنین مادر هم سرد است
“علی اکبر ثابتیان”
شعر مادر
بوی ترانهای گمشده میدهد
بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان میکند
از پنجره
غروب را به دیوار کودکیام تماشا میکنم
“سهراب سپهری”
اینجا مادران از کویر میآیند
اما دریا میزایند
“سلمان هراتی”
مادری دارم آرام
بیپروا از سکوت آبها
شوقش از برگ درختان افزون
نگاهش لطیفتر از انوار بهار
کلامش آفتاب، صدایش باران
مادری دارم که خواندن نمیدانست
ولی درس زندگی آموخت
آموخت که چگونه گل را شاد کنم
عشق را بفهمم
دشت دل را خوشه خوشه پر کنم از گل شقایق
آموخت که چگونه دوست بدارم زندگی را
مادر بهتر آنکه بوسهات را
به سنگی بخشیده بودی تا به گونه من
آه مادر! اگر پرندهای به دنیا میآوردی
در گرمای آغوشت پناه میگرفت
اگر درختی به دنیا میآوردی
از آوای ترانهات به سبزی میگرایید برگهایش
ولی اکنون که انسان به دنیا آوردی
تنهای تنها ماندهای
ای نازنین آه!
چه تلخ است انسان زاده شدن
وقتی که انسان را برادری جز دشنه نیست
به من یاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخش، ابر
و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها
باز می گردد
تا من به تو بازگردم
مادر
“غاده السمان”
مرا به كعبه چه حاجت؟
طواف ميكنم “مادرم” را،
كه براي لمس دستانش هم بايد وضو گرفت …
زن نیستم اما
زنى را میشناسم
كه پاى تمام قولهاى مردانهاش
ایستاده است
و من
مادر، خطابش میكنم
مادر
سالخوردگی دخترکی تنهاست
که عروسک هایش
حرف می زنند،
بزرگ می شوند
راه می افتند و می روند
“کامران رسول زاده”
خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی و خرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم
هستی و مکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همه رفعت را
همه عزت را
همه شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت و شوکت و شان کم دارم
عزت و نام و نشان کم دارم
آن جهان را گفتم
می توانی آیا
لحظه ای دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینه مادر بود آن کم دارم
دست هر نا اهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند
“شعر در وصف مادر از مولانا“
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشو ای دوست كه مادر شدنی نیست
“شمس تبریزی”
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
“اقبال لاهوری”
دامن مادر، نخست آموزگار کودک است
طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری
شیرین نشد چو زحمت مادر، وظیفهای
فرخندهتر ندیدم ازین، هیچ دفتری
“پروین اعتصامی”
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
“مژگان عباسلو”
گفتم که رخصتی بده بهتر بخوانمت
مهرت اجازه داد که مادر بخوانمت
“مجید تال”
به ابیاتم نمیگنجید، وصف تو فقط گفتم
فدای یک نخ چادر نمازت حضرت مادر
“رضوان باقری”
تسلی بخش طفلان نیست جز نزدیکی مادر
نباشد عیب، دور از مردمک، بی تابی اشکم
“طغرای مشهدی”
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلوم ترین عاشق دنیا مادر
“میلاد عرفان پور”
مادر فرشتهایست که من فکر میکنم
بر روی خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرندهایست که با بالهای خیس
بر شاخه شکسته رویا نشسته است
“عبدالجبار کاکایی”
ای دل نگران که چشمهایت بر در
شرمنده که امروز به یادت کمتر
جز رنج چه بود سهمت از این همه عشق
مظلومترین عاشق دنیا! مادر!
“میلاد عرفان پور”
مادر منشین چشم به ره برگذر امشب
بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم
آسوده بیارام و مکن فکر پسر را
بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم
“نصرت رحمانی”

تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
“فریدون مشیری”
مادر فرشته ایست که من فکر می کنم
بر روی خاک معجزه آسا نشسته است
مادر پرنده ایست که با بال های خیس
بر شاخه شکسته رویا نشسته است
مادر حضور نام تو در شعرهای من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچکس نیست در دلم
این مساله میان من و عشق حل شده است
آسودگی از محن ندارد مادر
آسایش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش
ورنه غم خویشتن ندارد مادر
“رهی معیری”
دلم برای تو تنگ می شود مادر
برای وصف قافیه لنگ می شود مادر
بریدم از عالم و آدم، از این بختم
انگار قلب ثانیه سنگ می شود مادر
تو هوای پاک خونه
دستای تو سایه بونه
توی قلب عاشق من
عشق تو قد جنونه
مطلب مشابه: متن تبریک تولد مادر؛ ۴۰ متن عاشقانه بی نظیر مادر تولدت مبارک