شعر عاشقانه کوتاه (اشعار کوتاه عاشقانه برای دلبری کردن)

شعر عاشقانه کوتاه را در روزنو بخوانید. شعرهایی بسیار زیبا از شاعران ایرانی و خارجی که هرکدام در سهم خویش بسیار عالی و کامل نوشته‌اند. این اشعار را می‌توانید به عزیز خود ارسال کرده و یا در فضاهای مجازی به اشتراک بگذارید.

شعر عاشقانه کوتاه (اشعار کوتاه عاشقانه برای دلبری کردن)

اشعار عاشقانه کوتاه

خودمانیم رفیقان، به کسی بر نخورَد

هر هوس را به غلط عشق حسابش کردیم

علیرضا ضرغامی

هوا موی تو را که می‌بیند

نا آرام می‌شود

هیچ وقت جایی رفته ای

که باد نیاید؟

افشین یداللهی

قاصد ز برم رفت که آرد خبر از یار

باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد

ولی دشت بیاضی

بهترین چیز

رسیدن به نگاهی است

که از حادثه عشق تر است

سهراب سپهری

مطالب مشابه: شعر آغوش و بوسه (اشعار زیبا و عاشقانه درباره بغل و عشق)

اشعار عاشقانه کوتاه

زیر باران بیا قدم بزنیم

عمر شب را شبی رقم بزنیم

خسته‌ایم از سکوت حنجره‌ها

زیر باران بیا که دم بزنیم

منوچهر سعادت نوری

با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیست

در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود

افشین یداللهی

نه به چاهی ، نه به دام هوسی افتاده

دلم انگار فقط یاد کسی افتاده . . .

سجاد رشیدی پور

عکس نوشته اشعار عاشقانه کوتاه

به دیدارم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها

دلم تنگ است

مهدی اخوان ثالث

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ…تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

مهدی فرجی

در دیدۀ دل جلوه گرت می بینم

هر لحظه بشکل دگرت می بینم

هر بار که در دیدۀ دل می گذری

از بار دگر خوبترت می بینم

ازرقی هروی

دوست داشتن تو را

چگونه توصیف کنم

جز اینکه بگویم

بی تو مرا نیست

بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت

جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای …

کدام پرنده با بوی تن تو پرواز می‌کند

که باران را

این‌گونه عاشقانه می‌نوشم؟

بیژن نجدی

می‌روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

بخدا می‌برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش…!

فروغ فرخزاد

دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیم

به یاد خاطره‌ای عاشقانه گریه کنیم

میان جمع بخندیم و از سـر اجبار

به‌حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم

زبان مشترک عاشقان اگر اشک است

به جای شعر به جای ترانه گریه کنیم

می شود امشب میان ِ لحظه های عاشقی

دست در دستان ِ من ، دعوت به یک رقصم کنی

امشب از لبهای خود جای شراب ِ قرمزی

مرده ام ، شاید که شد با بوسه ای “هستم” کنی!

عشق یعنی در تو من معنا شوم

عشق یعنی با تو من دریا شوم

عشق یعنی قطره ای بر گل نشست

عشق یعنی مهر تو بر دل نشست

عشق یعنی سیب سرخ انتظار

عشق یعنی بی تو ، من امری محال

عشق یعنی یک سبد بوی بهار

عشق یعنی بیقرار بیقرار

دلتنگ شده ام

نمیدانم ! شاید برای تو

یا شاید برای دیروزهایی که باتو گذشت

از ایـــــنجا

صدایت میـــــکنم !

تو از آنــــــجا بغلم کن !

دلــــم گرفــــته

عکس نوشته اشعار عاشقانه کوتاه

شعرهای کوتاه دلبری

صدایم کن،نگاهم کن، که عشقت کرده ویرانم

دو چشمان قشنگت ، آتشی افکنده بر جانم

تو ای مه روی زیبایم ، بکش دست نوازش را

که همچون بره آهویی ، دوچشمت کرده حیرانم

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

نکند صبح شود جای تو خالی باشد؟

بوی عطر تو فقط بر تن قالی باشد؟

انقدر دلهره دارم که جناب حافظ

گفته بیدار شوم،کاش که فالی باشد

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادی

کاش که اخر این فال هم عالی باشد

سالهایی که در آن نیستی از بس شب بود

کاش امشب که تو هستی قد سالی باشد

با نگاهت عاشقم کردی،‌ دلم دیوانه شد

خنده بر لب شاعرم کردی دلم دیوانه شد

گفتم آیا میشود با یک نگاه عاشق شوم ؟؟

خنده بر این پرسشم کردی دلم ، دیوانه شد

من نگاه آخرت را عشق معنا میکنم

ای زلیخا یوسفم کردی دلم دیوانه شد

با نگاهت چشم من مشتاق باران میشود

ای تو باران نرگسم کردی دلم دیوانه شد

من بهارم یک ب یک از بودنم کم میشود

بگذر از این،‌ عاقلم کردی دلم دیوانه شد

دوستت دارم

به زیبایی شکوفه ای

به لطافت باران

فصلهارا با تو قدم میزنم

به بهار میرسم

کنارش میمانم

باتو پرواز را میاموزم

مرا به اغوشت ببر

به پهنای ابرها

به شاخه درختان بهار

امید را به من بده

بی قرارتم تنها قرار من

زمستان باشد و…

برف باشد و…

سوز باشد و…

نیمکت

پارک

یخ زده باشد و…

تو

در کنارم…

با وجوده اینهمه گرما

بزرگترین دروغی که

می توان به آن خندید

سرد بودن هواست !!!

شیرین تر از آنی که بگویم عسل هستی

در صحبت عشاق تو ضرب المثل هستی

در کار جهان خیر ندیدم ، به همه عمر

دیدم ز دو چشمت که تو خیرالعمل هستی

عاشق کشی تو همه جا شهرهء شهر است

مبهوت ازآنم، که توشاید اجل هستی

ابروی تو انگیزه شده، شعر بگویم

در صفحهء قلبم، توچه زیبا غزل هستی

چشمانت را

می بوسم

که گریسته اند برای عشق

لبانت را

که سکوت کرده اند برای عشق

وگونه هایت را

که از عشق داغ است

برای دل بی تابت اما

چه می توانم کرد

جز دوست داشتن تو..

برایت

هر شب

عاشقانه تر می نویسم

تا همه تب کنند

در حسرت داشتن

معشوقه ای

شبیه تو ….

اشعار عاشقانه زیبا

کاش “خیالت ”

هر “شب” مهمانم نبود

این پریشان حالی و

دیوانگی با ” من” نبود …!

خسته ام… از تـــــو نوشتن…!

کمی از خود می نویسم

این “منم” که،

دوستت دارم…!

اشعار عاشقانه زیبا

ﺩﻟﻢ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ

ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﭼﯿﺴﺖ ؟!

ﺑﻬﺎﻧﻪ

ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ

ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﯿﺲ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺯﺩﺩ

ﺑﻬﺎﻧﻪ

ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ

ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ

ﺑﻬﺎﻧﻪ

ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮﯾﺴﺖ

ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺎﻧﻢ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ

ﺗﺎ ﮔﻼﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ …

دوستت دارم ،

ای شکوه موج ، ای خروشان بر دل ساحل خاموش ،

ای بهار دل دلتنگ من …

دوستت دارم ،

بی بهانه ،

با شوقی کودکانه ، ساده تر از سکوت ، عاشقانه …

دوستت دارم ،

قدر احساس دل پروانه ها ، قدر دلتنگی گل ، وقت آغاز خزان ،

دوستت دارم … دوستت دارم …

کاش همسرم بودی

و در آشپزخانه‌ی کوچکمان

غذا کمی میسوخت

شیر سر میرفت

یک بشقاب چینی میشکست

یک لیوان کریستال هم

از همان فرانسوی‌های اصل !

من

مثل مردهای قدیم

داد میزدم:

حواست کجاست خانوم؟!

و تو

آرام و با لبخند میگفتی

به تو آقا …

خوشبخت ترینم که

تو یارم هستی ،

هر لحظه و همواره

کنارم هستی….

ای علت خنده های

مستانه ی من…..

تورونق بستان بهارم

هستی…!!!

ﺩﻭﺳــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﺳﺖ

ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﻠﻮﺹ ﺍﺳﺖ رﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ

ﺻﻔﺎﯼ ﺩﻝ ﺍﺳﺖ ﻭﺑﻼ‌ﻫﺖ ﻧﯿﺴﺖ

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯾﻢ

بی ﺭﯾﺎ ﭘﺎﮎ ﻭﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭجـود

یا چشم بپوش

از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

فاضل نظری

شعرهای عاشقانه برای استوری

شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟

گره در روح و روانت به جهانت بزند؟

احمد طیبی

من از عالم تو را تنها گزیدم

روا داری که من غمگین نشینم ؟!

مولانا

بر من گذشتی ، سر بر نکردی

از عشق گفتم ، باور نکردی

دل را فکندم ارزان به پایت

سودای مهرش در سر نکردی

سیمین بهبهانی

چمدان دستِ تو

و ترس به چشمان من است

این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است

من آنِ توام

مرا به من باز مده . . .

مولوی

از چشم و دل مپرس که

در اولین نگاه شد

چشم من، خراب دل

و دل، خراب چشم

صائب تبریزی

تا در ره عشق آشنای تو شدم

با سد غم و درد مبتلای تو شدم

لیلی‌وش من به حال زارم بنگر

مجنون زمانه از برای تو شدم

وحشی بافقی

فاش می گویم و

از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و

از هر دو جهان آزادم

حافظ

مطالب مشابه: شعر درباره عشق / اشعار بلند و کوتاه درباره عشق و عاشقی

شعرهای عاشقانه برای استوری

ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟

که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟

هوشنگ ابتهاج

خبرت هست که

بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق

این همه ایامم نیست

سعدی شیرازی

…..

تا یار برفت صبر از من برمید

وز هر مژه‌ام هزار خونابه چکید

گوئی نتوانم که ببینم بازش

«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»

عبید زاکانی

آری آغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیاندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

فروغ فرخزاد

از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست

پیغام آشنا نفس روح پرورست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای

من در میان جمع و دلم جای دیگرست

سعدی

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا