شعر شهادت امام جعفر صادق (ع) به همراه عکس نوشته اشعار سوزناک شهادت

شعر شهادت امام جعفر صادق (ع) به همراه عکس نوشته اشعار سوزناک شهادت را در روزنو قرار داده‌ایم. امام صادق(ع) به جهت ضعف حکومت اموی، فعالیت علمی بسیار بیشتری نسبت به دیگر امامان شیعه داشت. شمار شاگردان و راویان او را ۴۰۰۰ نفر دانسته‌اند. بیشتر روایات اهل‌بیت(ع)، از امام صادق(ع) است و از این‌رو مذهب شیعه امامیه را مذهب جعفری نیز می‌خوانند.

شعر شهادت امام جعفر صادق (ع) به همراه عکس نوشته اشعار سوزناک شهادت

شعرهای سوزناک شهادت امام جعفر صادق

ازمهر؛ آسمان مدینه اثر نداشت

من سفره ام کباب؛ به غیر از جگر نداشت

(ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم )

جز داغ دل نصیب ؛ جگر بیشتر نداشت

بردند اگر به بزم عدو نیمه شب مرا

آن جا یزید و؛چوب تر وتشت زر نداشت

از کودکان لرزه به پیکر فتاده ام

یک تن؛ امید دیدن روی پدر نداشت

گویی مدینه رسم شده ؛ خانه سوختن

سهمی دگر ؛زمادر خود این پسر نداشت

غم نیست خانه ام اگر آتش گرفت ؛شکر

گر خانه سوخت ؛فاطمه ای در پشت در نداشت

ای ششم پیشوای اهل ولا

خلق را رهبری به دین هدی

پای تا سر خدانمایی تو

هم ز سر تا بپای صدق و صفا

زهر منصور زد شرر به دلت

آب شد پیکرت ز زهر جفا

خون شد از داغ تو دل شیعه

عالم از ماتم تو غرق عزا شد

آتش گرفته بار دگر آشيانه ات

چون شعله ها گرفته ام امشب بهانه ات

هر گوشه اي كه مينگرم خاطرات توست

اينجا پُر است گوشه به گوشه نشانه ات

ديوار و دود و آتش و لبخندهاي شوم

حالا شده ست خانه ي من روضه خانه ات

امشب كه كودكان ز پي ام گريه ميكنند

افتاده ام به ياد تو و نازدانه ات

يك سو تويي و عمه ام و گريه هاي او

يك سو كسي كه باز زند تازيانه ات

آخر جدا شد از كفِ تو دامن علي

اي واي من شكسته مگر دست و شانه ات

تو غیر جود نکردی، ولی جفا کردند

چقدر خون به دلت قوم بی‌حیا کردند

تو مثل فاطمه در حقشان دعا کردی

شبیه فاطمه حق تو را ادا کردند

کشند آتش و انگار کارشان این است

درست با تو شبیه سقیفه تا کردند

تو را بدون عبا دست بسته می‌بردند

میان راه ندانم چه با شما کردند

چه بی ملاحظه بودند آن سیه دل‌ها

مگر رعایت قد خم تو را کردند؟

نصیب تو شده جامی ز زهر، آقا جان

چگونه درد غریبی ت را دوا کردند

قرار بود تو هم شاه بی حرم باشی

تو را گریز غزل سمت مجتبی کردند

مطالب مشابه: متن تسلیت شهادت امام جعفر صادق (ع) / پیام‌های سوزناک شهادت امام ششم

شعرهای سوزناک شهادت امام جعفر صادق

امام صادقم تویی

تویی تمام آرزو

تو گفته ای کلام حق

به ما لطیف و مو به مو

تو گفته ای که می شود

پرید و چون پرنده شد

تو گفته ای که می شود

پر از امید و خنده شد

تو داده ای به قلب ما

امید و مهر بی کران

امام مهربان من

درون قلب من بمان

نشسته مهر پاک تو

به قلب ما،به جان ما

محبت تو لحظه ای

نشد از این دلم جدا

او همیشه می­گفت یک خبر یک پیغام

چون که از سوی خدا پیشوا بود و امام

اوبه موری حتی نرسید آزارش

جعفر صادق بود «راستگویی»کارش

راه او راه خدا راه پیغمبری است

راه او در دل ما مذهب جعفری است

بوی گل محمدی بوی کتاب می دهی

هرچه سؤال سخت را زود جواب می دهی

شناس نامه تو را در آسمان نوشته اند

و با گُل و گلاب و نور گِل تو را سرشته اند

چه جاده های روشنی میان حرف های توست

هنوز این زمین پر از صدای آشنای توست

تو یاد داده ای به ما که می توان پرنده بود

تمام عمر مثل رود به سوی او رونده بود

سلام ما بچه ها به روح پاک آقا

امام جعفر صادق امام شیشم ما

مکتب ما شیعه ها پیروی راه اوست

ما بچه های شیعه خیلی اونو داریم دوست

تولد این امام هفدهم ربیعه

همون روزی که شادن تموم اهل شیعه

پیامبرم تو این روز پاشو گذاشت تو دنیا

میلاد دوتا نوره دو مرد پاک و والا

عکس نوشته اشعار شهادت امام جعفر صادق

میان سینه اَش وقتی خدا نور یقین انداخت

علوم مذهب حق را درونِ جانِ دین انداخت

رئیس مذهب ما را به زور از خانه می بردند

نگاهی او غریبانه به درب آتشین انداخت

کسی که آیه قرآنِ بی معصوم از بَر بود

عبا را از روی تفسیر آیات مبین انداخت

مگر نور امامت را ندید از چشم های او

چرا از روی بغض عمامه اش را بر زمین انداخت؟

کسی که در میان کوچه و بازار او را بُرد

عجب زخم عمیقی بر دِلِ روح الامین انداخت

در آن وقتی که شد مسموم زهر کین به زعم من

خدا شالِ سیاهی بر روی عرش برین انداخت

برای داغ جان سوزش که قاصر هستم از وصفش

خدا حُزنی عجیبی در قلوب مومنین انداخت

علی اصغر یزدی

با طنابی آمد و با زور بازو را کشید

رفت دنبالِ خودش این پیرِ کَم سو را کشید

بعد از اینکه بر زمین اُفتاد از سجاده اش

رویِ خاکِ حجره اش تا پشتِ در او را کشید

پیرمرد از آتشِ در رد شد اما داد زد

حَتم دارم که به در بد جور پهلو را کشید

گاه بر دیوار خورد و گاه هم بر خاک خورد

خوب پیدا هست بر این راه اَبرو را کشید

نانجیبی از محاسن نانجیبی از عباش

یک نفر زد پشتِ پا و یک نفر مو را کشید

چشم ها را باز کرد و دید دنبالِ علی

آنکه او را می کشَد در شعله بانو را کشید

چشم ها را باز کرد، دختری را باز دید

می دَود دستی ولی از دور گیسو را کشید

زجر نازش می کند بر خار و تیغ و سنگ و خاک

گاه پهلو را کشید و گاه زانو را کشید

حسن لطفی

آتش به جان دلبر جانانه می زنند

با شعله ای که بر در این خانه می زنند

پیر و جوان که فرق ندارد برایشان

در می زنند و بعد چه جانانه می زنند

اینجا به هر روش که شده می زنند خلق

ضربه جدا و طعنه جداگانه می زنند

آتش نکرد افاقه و شمع غریب را

در پیش چشم مضطر پروانه می زنند

باشد بزن ولی نه سر کوچه بین خلق

یک سرشناس را که به هرجا نمی زنند

اینجا مدینه است طبیعی است هر کسی

تا زد برای حق علی چانه می زنند

افتاد یاد داغ عمویش که عده ای

دارند غنچه را دم گلخانه می زنند

جایی که بار شیشه پناهنده شد به سنگ

از دست مردمی که وقیحانه می زنند

مسمار هم حساب علی را نکرد پاک

اینجا فقط به نیت بیعانه می زنند

علی اکبر نازک کار

مطالب مشابه: متن تسلیت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام به همراه عکس نوشته

عکس نوشته اشعار شهادت امام جعفر صادق

شعر شهادت امام صادق

کتاب بود و به روی جهانیان وا بود

جواب هرچه نمی دانمِ جدل ها بود

به روی فرش امامت معلمی می کرد

و تخت سست خلافت اسیر دعوا بود

به نام آل محمد، غریبه وارث شد

کسی ندید مگر آل او همین جا بود؟

دوباره قصه خاری به چشم و بغض گلو

هنوز پاسخ نهج البلاغه حاشا بود

چقدر نامه کوفی از این و آن که بیا

نمک به زخم عمیقی که همچنان وا بود

هنور خاطره کربلا جگر سوز و

مرام عهد شکستن هنوز برپا بود

به چشم اگرچه که دورش شلوغ بود اما

به جز تنور که می داند او چه تنها بود؟

عجیب نیست بر آن خانه آتش افکندند

که این مدینه نشین از تبار زهرا بود

بگو به آن که به زعمش دهان حق را بست

کتاب جعفری شیعه همچنان باز است

انسیه سادات هاشمی

بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او

کدام بیت مرا می برد به خانهٔ او

شبی دلم به هوای زیارت آمده است

مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او

از او بپرس به عقلم نمی رسد اصلاً

که چیست فلسفهٔ عشق بی کرانهٔ او

خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد

گذاشته ست سرش را فقط به شانهٔ او

گذشته ها نگذشته ست باقی است هنوز

زبانه می کشد آتش از آشیانهٔ او

بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت

بگو برای من از رفتن شبانهٔ او

نه از غم است که من گریه می کنم امشب

فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا