شعر شب یلدا؛ زیباترین اشعار خاص و تبریک شب یلدا
یلدا یکی از جشنهای باستانی ایرانی است که با فرهنگ ایرانی پیوند عمیقی خورده است. همین موضوع باعث شده تا شاعران بزرگ ایرانی دربار این شب به خصوص اشعار زیبایی را بسرایند. ما نیز در این بخش از سایت روزنو قصد داریم زیباترین اشعار درباره شب یلدا را برای شما قرار دهیم.
اشعار زیبا درباره یلدا
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوست
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
کنون کار دیهیم بهرام ساز
که در پادشاهی نماند دراز
«فردوسی»
شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر
زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر
شب یلدا شد وآمد مه دی, سوی مدار
چو گل آویخته بر طره گیسوی نگار
شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق
رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق
شب یلدا شد و گرمست تب ناز و نیاز
عشوه از دلبر و عاشق, بمیان سوز و گداز
دل عاشق شده خون چون دل یاقوت انار
تا بدیده لب چون پسته گلخنده یار
“محسن رودگری”
مینشینم با غمم تنها، شب یلدا من
زیر این سقف پر از تزویر، ناپیدا من
میزنم بوسه بر آن دیوان حافظ، که او
فاش گوید غیب و از گفته او شیدا من
آن ترنمهای ناب و دلکش لوءلوءها
آسمانها میبرندم، مست و بیپروا من
آن دلی کو نیست دیوانه حافظ دل نیست
این سخن را زیر لبها میکنم نجوا من
“علی خدادادی”
امشب دوباره با تو صد قصه حرف دارم
باید بمانی امشب دست از تو بر ندارم
با هم کنار آتش کلی ترانه داریم
دو استکان چای و یک هندوانه داریم
امشب اگر بمانی رؤیا به خانه آید
مهتاب رقص گیرد شب در ترانه آید
من روبروی رویت تو رو به سوی مهتاب
تو غرق در ترانه من غرق در تو بیتاب
گاهی به خاطراتی گاهی به قصههایی
یک لحظه چای خوردن همراه یادهایی
امشب هزار شعله از مهر گشته روشن
باید بمانی امشب در گوشه دل من
تا صبح در کنارت حرف از دوباره دارم
از غصه با تو امشب یکسر کناره دارم
به صبح رخ همچون شب تار
ز مو ریختی مشک تاتار
درازی و تاریکی ای یار
ای پری روی عنبرین موی
زلف از شام یلدا گرفته
کارم آشفتگی ها گرفته
عشقت اندر سراپا گرفته
عشقت اندر سراپا گرفته
چشم مستت همچو چنگیز
ترک خونخوار است و خونریز
«عارف قزوینی»
با تو من عزیز عشقم دیگه هیچ غمی ندارم
واسه ی همیشه ی عمر،عاشقونه دل میذارم
با تو شادیه نگاهم رنگ دیگه ای میگیره
توی ای زمونه غصه میره و شادی میشینه
آخ که با تو بودنه دل،پره آرامش هر روز
مث رقص شاپرکها توی باغ بی رنج و سوز
با تو یلدا پره عشقه،عشقی از جنس عزیزش
که نمیتونه بگیره کسی از دل،عشق پاکش
در یلداهای بی نهایت هر روزمان
آنقدر به دنبال
آرزوهای گم شده خودمان گشتیم
که روزهایمان
به کوتاهی نگاهمان شد
آرزویم ماندگاری یلدا
در نگاهت است؛
نه فقط در شبهایت
“علیرضا اسفندیاری”
مطلب مشابه: متن های زیبا درباره شب یلدا؛ ۵۰ جمله زیبای عاشقانه یلدا
اشعار کوتاه شب یلدا
بمان که فلسفه این شب دراز این است
که یک دقیقه بیشتر تو را نگاه کنم
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
به طول طاعت ترسندگان ز صبح نشور
که روی خواب نبینند در شب یلدا
رتبه عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
شب نیکو سگال او شده چون روز رخشنده
چنان چون روز بدخواهش شده همچون شب یلدا
گفتمش: با عارضت زلفت تناسب از چه یافت
گفت: ماه روشن است این و شب یلداست آن
همه ایام داعی از عنا شبهای یلدا شد
به از مدح تو صبحی نیس این شبهای یلدا را
شوم از شام یلدا تیرهتر بی
درد دلم ز بودردا بتر بی
همه دردا رسن آخر بدرمون
درمان درد ما خود بی اثر بی
«باباطاهر»
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور
وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصهایست ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور
«عبید زاکانی»
در شب یلدای عشقت شب نشین بادهام
خسته از دلتنگیات با جامها جان دادهام
نیستی هر لحظه اما با منی در شعر من
با خیالت مست در آغوش غم افتادهام
“مینا معمارطلوعی”
روزی دل گشت از زلف دراز او مرا
آنچه بر بیمار از طول شب یلدا گذشت
«صائب تبریزی»
بیدار شو که در شب یلدای نیستی
در پرده است چشم ترا طرفه خوابها
کوته نمیشود شب یلدای غربتم
گر دست من به دامن صبح وطن رسد
شد دام زیر خاک ز گرد و غبار خط
زلفی که بود از شب یلدا بلندتر
آه ما رعناترست از آه ماتم دیدگان
آنچنان کز جمله شبها شب یلدا یکی است
میکند زلف دراز تو به دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند
در شب یلدای بخت من نیارد شد سفید
گر ید بیضا نماند از گل صبح آفتاب
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
دست کوته دار ای مهر از شب یلدای من
شب یلدا سراج ازو بودی
روز هیجا هیاج ازو بودی
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
شب یلداست خورشیدی در آن پنهان
ز هر چینش نماید ماه با پروین
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق
هنرت چیست جز این ریش که گویی به مثل
شب یلدا بود از بس که درازست و سیاه
روی سپیدش برادر مه گردون
موی سیاهش پسر عم شب یلدا
چون از خم زلف چهره بنمایی
خورشید برآید از شب یلدا
دلم به زلف وی از هرطرف که روی نمود
سیاهی شب یلدا ورا زمام گرفت
رایت شه گفت من آن آیت فتحم که هست
طره رخسار نصرت پرچم یلدای من
از برگ برگ ِ دفتر من پرت میشوند
معشوقهای خستهی پایان گرفتهام
یلدای چشمهای تو را گریه میکنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفتهام
“سیدمهدی موسوی”
شاید عجیب به نظر برسد اما
زنی که در شبهای کوتاه تابستان
گوشه دنج رویاهایش مینشیند؛
خیالت را میبافد
نگاهت را میبافد
و از عطر بینظیر آغوشت
گره کوری بر آرزوهایش میزند
میخواهد در یلدای بلند زمستان،
تو را به تن کند
تو را در آغوش بگیرد
تو را نفس بکشد
راستش را بخواهی رفیق!
خیالبافی
تقدیر عاشقان است؛
وگرنه این را همه میدانند
هیچ زن عاقلی با
بافتنیهایش به بدرقه تیرماه نمیرود
“ستایش رشیدی”
لبخند که میزنی
توی دلم انگار اناری ترک بر میدارد
با نگاه تو
ناتمام می مانند تمام شعرهای دنیا
میدانی!
همه این قصهها
از شهرزاد چشمهای تو شروع شد
و الا عاشقها
عقلشان به این چیزها قد نمیدهد
حالا دیگر
تقصیر یلدای موهای توست
اگر این شبها خوابشان نمیبرد
آخر بهار را
به زمستان گره زدهای
راستی
یک امشب پشت پنجره بایست
بگذار حواس فردا پرت بشود
شاید به اندازه یک دقیقه
بیشتر خواب ببینمات
“میلاد کاشانی”
بیا! جاى خالىات با هیچ پر نمیشود
بیا! بهترین شب یلدا را براى تو کنار گذاشتهام
پاییز را معطل میکنم که سر عقل بیایى و بیایى
یلدایى با عطر خوش تو
یلدا را با نفس گرم تو باید شروع کرد
تا شب یلداست بیا!
مرا یک غزل حافظ مهمان کن
“مصطفى شنبه پور”
آخرین برگ را
به موهایت سنجاق کن
یلدا
تمام برگها را
به لحاف برف خواهد سپرد
و گیسوان تو
آذرماهیترین درخت زمستان
خواهد ماند
شعر نو شب یلدا
آری تو نوشتی…..
من خواندم…..
تو خواندی من گوش سپردم
تو بودی و من نگاهت می کردم
تو بودی و عشق بود
وعشق و عشق…..
تو بودی مهربانی بود و امید
چشمان تو بود و یک دنیا زندگی
آری عزیزم…..
آری امشب شب یلدا است…..
شب فال…..
شب عشق…..
شب هندوانه…..
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است …
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
«سعدی»
هنوز با همه دردم امید درمانست
که آخری بود آخر شبان یلدا را
«سعدی»
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
«سعدی»
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
«سعدی»
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
«سعدی»
شعر زیبای شب یلدا
به عزت شب قدر و شب حساب برات
به حرمت شب آبستن و شب یلدا
«عطار»
چو درد من سری پیدا ندارد
شب یلدای من فردا ندارد
«عطار»
در زرد و سرخ شام و شفق بودهام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم
“خاقانی”
گر آن کیخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد اندر چاه یلدا
“خاقانی”
آری که افتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب شب یلدا برافکند
“خاقانی”
همه شبهای غم آبستن روز طرب است
یوسف روز، به چاه شب یلدا بینند
“خاقانی”
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
“خاقانی”
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
«اوحدی مراغهای»
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
«ناصرخسرو»
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
«ناصرخسرو»
مردان نظر سیاه به دنیا نمیکنند
روز سفید خود شب یلدا نمیکنند
«صائب تبریزی»