شعر درباره خدا { مجموعه اشعار احساسی درباره خداوند }

در این بخش از سایت ادبی روزنو چندین شعر زیبا درباره خدا را برای شما دوستان قرار داده‌ایم. این اشعار بسیار خاص و معنوی درباره قدرت خدا، پناه بردن به او و همچنین آرامشی است که در یاد و خاطره او وجود دارد. پس اگر به دنبال چنین اشعاری هستید، با ما همراه شوید.

شعر درباره خدا { مجموعه اشعار احساسی درباره خداوند }

شعرهای زیبا درباره خداوند متعال

تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟

می‌ کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!

خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد

گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد

و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد

و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد

خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران

گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد

و کرم کوچکی پروانه ای زیبا و کوهی سخت

عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد

خدا وقتی بخواهد می‌ شود وقتی نخواهد نه

گلی بازیچه طوفان غارتگر نخواهد شد

خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می‌ شود ممکن

ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد

به نام کردگار  هفت افلاک

که پیدا کرد آدم از کفی خاک

خداوندی که ذاتش بی‌ زوالست

خرد در وصف ذاتش گنگ و لالست

زمین و آسمان از اوست پیدا

نمود جسم و جان از اوست پیدا

مه و خورشید نور هستی اوست

فلک بالا زمین در پستی اوست

گر خدا داری ز غم آزاد شو

از خیال بیش و کم آزاد شو

مطلب مشابه: متن درباره خدا ( جملات زیبا و عرفانی درباره خداوند متعال )

شعرهای زیبا درباره خداوند متعال

خداوندا دلم را چشم بگشای

به معراج یقینم راه بنمای

به رحمت باز کن گنجینه جود

درونم خوان به شادروان مقصود

دلی بخش از ثنای خویش معمور

زبانی ز آفرین دیگران دور

دراسانیم شکر اندیش گردان

به دشواری سپاسم بیش گردان

امیدم را به جایی کش عماری

که باشد پیشگاه رستگاری

چو خود برداشتی اول ز خاکم

مده آخر به طوفان هلاکم

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی مثل و شبه و بی همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچون را بدایت نیست

پادشاهیش را نهایت نیست

نه در آید به ذات او تغییر

نه قلم وصف او کند تحریر

ز آنکه ز اندیشه‌ها برونست او

بری از چند و چه و چونست او

ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت

یا رب از هر چه خطا رفت هزار استغفار

این قلب شکسته است در او غیر خدا نیست

یک لحظه خدا از دل بشکسته جدا نیست

عکس نوشته اشعار درباره خدا

بـه نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گردان سپهر

فروزنده ماه و ناهید و مهر

ز نام و نشان و گمان برترست

نگارندهٔ بر شده پیکرست

به بینندگان آفریننده را

نبینی مرنجان دو بیننده را

رسیده‌ ام به خدایی که اقتباسی نیست

شریعتی که در آن حکم‌ ها قیاسی نیست

خدا کسی است که باید به دیدنش برویم

خدا کسی که از آن سخت می‌ هراسی نیست

فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق

که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست

به عیب‌ پوشی و بخشایش خدا سوگند

خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست

 دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

نروم جز به همان ره که توام راهنمایی

همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم

همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری

احد بی‌ زن و جفتی، ملک کامروایی

نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت

تو جلیل الجبروتی،‌ تو نصیر الامرایی

تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی

تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی

بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی

بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی

بری از خوردن و خفتن،‌ بری از شرک و شبیهی

بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی

نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

نبُد این خلق و تو بودی، ‌نبد خلق و تو باشی

نه بجنبی نه بگردی، نه بکاهی نه فزایی

همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی

همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی

همه غیبی تو بدانی، ‌همه عیبی تو بپوشی

همه بیشی تو بکاهی، همه کمّی تو فزایی

احدٌ لیس کمثله، صمدٌ لیس له ضدّ

لِمَنْ المُلک تو گویی که مرآن را تو سزایی

لب و دندان «سنائی» همه توحید تو گوید

مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

عکس نوشته اشعار درباره خدا

چه هوایی … چه طلوعی!

جانم …

باید امروز حواسم باشد

که اگر قاصدکی را دیدم

آرزوهایم را

بدهم تا برساند به خدا …!

به خدایی که خودم می‌ دانم!

نه خدایی که برایم از خشم

نه خدایی که برایم از قهر

نه خدایی که برایم ز غضب

ساخته‌ اند!

به خدایی که خودم می‌ دانم!

به خدایی که دلش پروانه‌ است …

و به مرغان مهاجر

هر سال راه را می‌ گوید !

و به باران گفته است

باغ‌ ها تشنه شدند …!

و حواسش حتی

به دل نازک شب بو هم هست!

که مبادا که ترک بردارد …!

به خدایی که خودم می‌ دانم

چه خدایی … جانم …!

شعرهای احساسی درباره خدا

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه ای خدای قادر بی همتا

یا رب نظری بر من سرگردان کن

لطفی به من دلشده حیران کن

با من مکن آنچه من سزای آنم

آنچ از کرم و لطف تو زیبد آن کن

خدایا جهان پادشاهی تو راست

ز ما خدمت آید خدایی تو راست

پناه بلندی و پستی تویی

همه نیستند آنچه هستی تویی

همه آفریدست بالا و پست

تویی آفریننده هر چه هست

تویی برترین دانش آموز پاک

ز دانش قلم رانده بر لوح خاک

خرد را تو روشن بصر کرده‌ ای

چراغ هدایت تو بر کرده‌ ای

نبود آفرینش تو بودی خدای

نباشد همی هم تو باشی به جای

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

هاتفی از گوشه میخانه دوش

گفت ببخشند گنه، می بنوش

لطف الهی بکند کار خویش

مژده رحمت برساند سروش

گر چه وصالش نه به کوشش دهند

هر قدر ای دل که توانی بکوش

لطف خدا بیشتر از جرم ماست

نکته سربسته چه دانی، خموش

رندی حافظ نه گناهیست صعب

با کرم پادشه عیب پوش

به نام خداوند رنگین کمان

خداوند بخشنده مهربان

خداوند سنجاقک رنگ رنگ

خداوند پروانه‌ های قشنگ

خدایی که آب و هوا آفرید

درخت و گل و سبزه را آفرید

خدایی که از بوی گل بهتر است

صمیمی‌ تر از خنده مادر است

خدایا به ما مهربانی بده

دلی ساده و آسمانی بده

دلی صاف و بی‌ کینه مانند آب

دلی روشن و گرم چون آفتاب

نعمتت بار خدایا ز عدد بیرونست

شکر انعام تو هرگز نکند شکرگزار

تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز؟

می‌کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم …!

“قیصر امین‌ پور”

اشعاری با موضوع خداوند

شعر عارفانه کوتاه

گر خدا داری ز غم آزاد شو

از خیال بیش و کم آزاد شو

“اقبال لاهوری”

بندگان در بند خویش اند از کسی یاری مخواه

از خدا باید بخواهی تا من اویت کند

“علیرضا بدیع”

چه هوایی … چه طلوعی!

جانم …

باید امروز حواسم باشد

که اگر قاصدکی را دیدم

آرزوهایم را

بدهم تا برساند به خدا …!

به خدایی که خودم می‌دانم!

نه خدایی که برایم از خشم

نه خدایی که برایم از قهر

نه خدایی که برایم ز غضب

ساخته‌اند!

به خدایی که خودم می‌دانم!

به خدایی که دلش پروانه‌ ست …

و به مرغان مهاجر

هر سال راه را می‌گوید !

و به باران گفته ست

باغ‌ها تشنه شدند …!

و حواسش حتی

به دل نازک شب بو هم هست!

که مبادا که ترک بردارد …!

به خدایی که خودم می‌دانم

چه خدایی … جانم …!

“سهراب سپهری”

مطلب مشابه: متن و جملات شب قدر به همراه عکس نوشته و اشعار زیبای لَیلَةُ القَدر

اشعاری با موضوع خداوند

ره عقل جز پیچ بر پیچ نیست

بر عارفان جز خدا هیچ نیست

“سعدی”

ﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﺳﺖ ﺭﺣﻤﺖ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ

ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﺨﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ

ﭼﻮﻥ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺩﺍﻧﺎﻥ ﺗﻮﯾﯽ

ﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ

ﻣﺎﯾﻪﺩﺍﺭﺍﻥ ﻧﻘﺪ ﺭﻭﺯ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺯﺁﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ

ﺑﯽ ﺯﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭﻡ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺑﺒﺨﺶ

“اوحدی مراغه ای”

خدایا جهان پادشاهی تو راست

ز ما خدمت آید خدایی تو راست

پناه بلندی و پستی تویی

همه نیستند آنچه هستی تویی

همه آفریدست بالا و پست

تویی آفریننده هر چه هست

تویی برترین دانش آموز پاک

ز دانش قلم رانده بر لوح خاک

خرد را تو روشن بصر کرده‌ای

چراغ هدایت تو بر کرده‌ای

نبود آفرینش تو بودی خدای

نباشد همی هم تو باشی به جای

“نظامی”

غم مخور، دادرس عاشق مظلوم‌ خداست!

“ملک الشعرای بهار”

ای زاهد ظاهربین از قرب چه می پرسی

او در من و من در وی چون بو به گلاب اندر

“نصیرالدین اودهی”

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا