شعر تسلیت شهادت امام باقر علیه السلام به همراه عکس نوشته‌های سوزناک

شعر تسلیت شهادت امام باقر علیه السلام به همراه عکس نوشته‌های سوزناک را در سایت ادبی روزنو به صورت گلچین آماده کرده‌ایم. باقرالعلوم(ع) در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد بنی‌هاشم بود و احادیث فراوانی در زمینه‌های مختلفی همچون فقه، توحید، سنت نبوی، قرآن و اخلاق از او نقل شده است تا جایی که محمد بن مسلم ۳۰ هزار حدیث و جابر بن یزید جعفی ۷۰ هزار حدیث از امام باقر(ع) نقل کرده‌اند.

شعر تسلیت شهادت امام باقر علیه السلام به همراه عکس نوشته‌های سوزناک

اشعار شهادت امام باقر

من ذاکر انا الیه راجعونم

من خاطرات جانگداز دشت خونم

در کربلا بودم صغیری پنج ساله

همراه بابایم مرا بردند اسیری

دیدم پرستوهای دین را پر بریدند

در قتلگه جدم حسین را سر بریدند

علم و کمال و حکمت و توحید جان گرفت

از نطق جان فزای تو یا باقرالعلوم

یک لحظه وا کند گره از کار عالمی

دست گره گشای تو یا باقرالعلوم

دردا که صبح و شام هشام از ره ستم

کوشید بر جفای تو یا باقرالعلوم

دردا که شد نهان به دل خاک در بقیع

روی خدانمای تو یا باقرالعلوم

شهادت مظلومانه امام محمد باقر (ع) تسلیت باد.

با بی کسی و غربت و غم می‌سازیم

با شیون و آه دم به دم می‌سازیم

سوگند به آن چهار قبر خاکی

یک روز برایتان حرم می‌سازیم

غروب قافله یادت نمی‌رفت

صدای هلهله یادت نمی‌رفت

گلو و قلب و چشمت سوخت عمری

سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت

یوسف رحیمی

او که ز نسل هم حسین و هم حسن بود

مانند اجدادش غریب اندر وطن بود

او وارث لب‌هاى خشک و چوب خورده است

با عمه‏ اش منزل به منزل ره سپرده است

او آخرین سرمایه کرببلا بود

آئینه‏ خورشید روى نیزه‌‏ها بود

مطالب مشابه: شعر شهادت امام تقی (ع) / اشعار سوزناک و غمگین درباره شهادت امام جواد علیه السلام

اشعار شهادت امام باقر

والا بود مقام تو یا باقرالعلوم

جانم فداى نام تو یا باقرالعلوم

اى پنجمین امام که چشم خواص است

دائم به لطف عام تو یا باقرالعلوم

باشد اساس دین نبى حب آل او

خود این بود کلام تو یا باقرالعلوم

از انقلاب علمیت اسلام زنده شد

نازم بر آن قیام تو یا باقرالعلوم

شیرین بود کلام تو هر چند از ستم

گردیده تلخ کام تو یا باقرالعلوم

سوزانده است جان هشام پلید را

آن آتشین پیام تو یا باقرالعلوم

گیرد ولى عصر به گاه ظهور خویش

از دشمن انتقام تو یا باقرالعلوم

همچون حسین سرور آزادگان بود

آزادگى مرام تو یا باقرالعلوم

اى خسرو دیار ولا (حافظى) ز جان

شد کمترین غلام تو یا باقرالعلوم

محسن حافظى

شعرهای زیبای شهادت امام باقر (ع)

زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب

همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب

امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون

مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب

یتیم و نوحه گر گردید اکنون حضرت صادق

به بر او را ز مرگ باب، زانوی غم است امشب

ولی راحت شد از رنج و مشقت حضرت باقر

به جنّت میهمان نزد رسول اکرم است امشب

به روی زین چو بنشستی ز دل نالید یا جدا

به فریادم برس مسموم جانم از سَم است امشب

عزیزانش چو بلبل زین مصیبت وا ابا گویان

به اندوه و غم و محنت سراسر عالم است امشب

هر آنچه اشک ریزی این زمان از دیدگان «تابع»

ز بهر حجت حق گر چه خون باری، کم است امشب

محمدعلی تابع

من پنجمین ولی خداوند قادرم

هم‌نام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینه‌ی علوم الهی است سینه ام

از نسل سفره دار کریم مدینه ام

مشهور شهرم و کرم ابراز می‌کنم

با یک نظر ز کار گره باز می‌کنم

قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام

شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام

همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم

ناز گدای شهر به یک غمزه می‌خرم

بانی روضه‌های غروب منا منم

پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من شاهد مصیبت عظمای عالمم

من شاهد غریبی آقای عالمم

سجاد زاده ام پسر مرد گریه‌ام

من آشنای غربت هم درد گریه‌ام

با چشم خویش واقعه‌ای دیده‌ام عجیب

احرام بسته، قافله‌ای دیده‌ام غریب

با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم

از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم

آنان به کوی نسل الهی قدم زدند

زیباترین منای خدا را رقم زدند

دیدم که آب تحفه‌ی نایاب می‌شود

کودک چگونه تشنه و بی تاب می‌شود

دیدم چگونه جسم جوان خرد می‌شود

شخصیت امام زمان خرد می‌شود

دور امام نیزه و شمشیر دیده‌ام

در گودی گلو اثر تیر دیده‌ام

دیدم مفاصلی که ز هم دور می‌شود

شاهی به ضرب نیزه‌ای منحور می‌شود

خنجر به دست شمر به گودال می‌رود

زهرا کنار پیکرش از حال می‌رود

چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای

روی ضریح سینه‌ی جدم پرید وای

این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است

گودال بوسه گاه خصوصی زینب است

قاسم نعمتی

شعرهای زیبای شهادت امام باقر (ع)

شعرهای سوزناک امام باقر

من پنجمین ولی خداوند قادرم

همنام مصطفی و ملقب به باقرم

گنجینهٔ علوم الهی است سینه‌ام

از نسل سفره دار کریم مدینه‌ام

بانی روضه‌های غروب منا منم

پرچم به دوش ماتم کرببلا منم

من غصه دار غصه‌های بی قرینم

من کربلا را یادگار آخرینم

من یادگار روزهای خاک وخونم

من یادگار چهره‌های لاله گونم

من تشنگی را در حرم احساس کردم

یاد دو دست خونی عباس کردم

من کودکی بودم که آهم را شنیدند

دیدم سر جد غریبم را بریدند

من دیده ام در وقت تشییع جنازه

اسبان دشمن را که خوزده نعل تازه

من با خبر هستم ز باغی بی شکوفه

خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه

گرچه کنون مسموم از زهر هشامم

من کشته ویران ای در شهر شامم

من روضه خوانی در منا بر پا نمودم

خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم

من سوختم از داغ بانوی مدینه

سنگ مدینه می زنم هر دم به سینه

حالا که نقش زهر کین در جسم مانده

از جسم پاک من فقط یک اسم مانده

یا رب قرارم را ز نیرنگش ربوده

در مجلس مستی مرا دعوت نموده

زهر عدو خون کرده قلب آتشین را

گریان نموده چشم زین العابدین را

شاعر: حبیب الله موحد

پا به پای پدر سفر کردم

در میان خرابه سر کردم

پدرم بینِ ریسمان بود و

با رقیه پدر پدر کردم

عمه ام تا به رویِ خاک افتاد

دیده ام را ز اشک، تر کردم

از همان روزِ تلخ، تا امروز

گریه هر روز تا سحر کردم

دست در دست عمه‌ام آن روز

از دل نیزه‌ها گذر کردم

سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت

از تنی که به آن نظر کردم

تا سه ساله میان راه افتاد

پدرم را خودم خبر کردم

آنقدر داغ دارم از آن دم

که از این زهر، خون، جگر کردم

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله‌ای سایه بان نداد

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

در موج خیز شیون و ناله دویده‌ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده‌ای

گل زخمهای سلسله یادت نمی‌رود

هرگز غروب قافله یادت نمی‌رود

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی

مطالب مشابه: متن تسلیت شهادت امام تقی (ع) به همراه عکس نوشته های مناسبتی شهادت

شعرهای سوزناک امام باقر

نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را

تمام دلهره‌ها، تمام فاصله را

تو انتهای غمی از کجا شروع کنم

خودت بگو بنویسم کدام مرحله را

چقدر خاطره تلخ مانده در ذهنت

ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را

چه کودکی بزرگی است این که دستانت

گرفته بود به بازی گلوی سلسله را

چقدر گریه نکردید با سه ساله چقدر

به روی خویش نیاورد‌ اید درد آبله را

دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش

نگاه تشنه آن کاروان یک دله را

هنوز یک به یک آری به یاد می آری

تمام زخم زبانهای شهر هلهله را

مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر

بیاورم کلماتی شبیه حرمله را

شاعر: سید حمیدرضا برقعی

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا