رباعیات حافظ؛ مجموعه رباعی های کوتاه و زیبا از حافظ شیرازی

مجموعه رباعی های کوتاه و زیبا از حافظ شیرازی را در روزنو قرار داده‌ایم. خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به «حافظ»، غزلسرای بزرگ و از خداوندان شعر و ادب پارسی است. وی حدود سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از بر داشت.

رباعیات حافظ؛ مجموعه رباعی های کوتاه و زیبا از حافظ شیرازی

رباعی های حافظ شیرازی

جز نقش تو در نظر نیامد ما را

جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ار چه خوش آمد همه را در عهدت

حقّا که به چشم دَر نیامد ما را

بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا

پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا

مشنو سخن خصم که بنشین و مرو

بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات

گفتم دهنت، گفت زهی حبّ نبات

گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا

شادی همه لطیفه‌گویان صلوات

مطلب مشابه: غزلیات زیبای مولانا / مجموعه شعرهای عاشقانه و غزل از مولانای جان

رباعی های حافظ شیرازی

ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست

آیینه به دست و روی خود می‌آراست

دستارچه‌ای پیشکشش کردم، گفت

وصلم طلبی زهی خیالی که تو راست

من با کمر تو در میان کردم دست

پنداشتمش که در میان چیزی هست

پیداست از آن میان چو بربست کمر

تا من ز کمر چه طرْف خواهم بربست

عکس نوشته رباعیات حافظ

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست

تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

هر روز دلم به زیر باری دگر است

در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است

من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید

بیرون ز کفایت تو کاری دگر است

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت

گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت

دل‌ها همه در چاه زنخدان انداخت

وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت

وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست

تا دَرنگرد که بی‌ تو چون خواهم خفت

نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت

نی حالِ دلِ سوخته‌دل بتوان گفت

غم در دلِ تنگِ من از آن است که نیست

یک دوست که با او غمِ دل بتوان گفت

اوّل به وفا میِ وصالم درداد

چون مست شدم جام جفا را سرداد

پر آب دو دیده و پر از آتش، دل

خاک ره او شدم به بادم برداد

نی دولت دنیا به ستم می‌ارزد

نی لذّت مستی‌اش الم می‌ارزد

نه هفت هزار ساله شادی جهان

این محنت هفت روزه غم می‌ارزد

عکس نوشته رباعیات حافظ

شعرهای زیبای حافظ

هر دوست که دَم زد زِ وفا، دشمن شد

هر پاک‌رُوی که بود، تَردامن شد

گویند شب آبِستَن و این است عجب

کـ‌او مَرد ندید، از چه آبستن شد؟

چون غنچهٔ گل قرابه‌پرداز شود

نرگس به هوای می قدح‌ساز شود

فارغ دل آن کسی که مانند حباب

هم در سر میخانه سرانداز شود

با می به کنار جوی می‌باید بود

وز غصّه کناره‌جوی می‌باید بود

این مدّت عمر ما چو گل ده روز است

خندان لب و تازه‌روی می‌باید بود

این گل ز بر همنفسی می‌آید

شادی به دلم از او بسی می‌آید

پیوسته از آن روی کنم همدمی‌اش

کز رنگ وی‌ام بوی کسی می‌آید

از چرخ به هر گونه همی‌دار امید

وز گردش روزگار می‌لرز چو بید

گفتی که پس از سیاه رنگی نبُوَد

پس موی سیاه من چرا گشت سفید

ایّام شباب است شراب اولیٰتر

با سبزخَطان، بادهٔ ناب اولیٰتر

عالم همه سر به سر رباطیست خراب

در جای خراب هم خراب اولیٰتر

خوبانِ جهان، صید توان کرد به زَر

خوش خوش بَر از ایشان بتوان خورد به زَر

نرگس که کُلَه‌دارِ جهان است، ببین

کـ‌او نیز، چگونه سَر درآورد به زَر

سیلاب گرفت گِرد ویرانهٔ عمر

و‌آغاز پُری نهاد پیمانهٔ عمر

بیدار شو ای خواجه که خوش‌خوش بکِشد

حمّال زمانه رخت از خانهٔ عمر

عشق رخِ یار، بر منِ زار مگیر

بر خسته‌دلانِ رندِ خَمّار مگیر

صوفی چو تو رسمِ رهروان می‌دانی

بر مَردمِ رند، نکته بسیار مگیر

در سنبلش آویختم از روی نیاز

گفتم من سودازده را کار بساز

گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار

در عیش خوش‌ آویز، نه در عمر دراز

مَردی ز کَنندهٔ دَرِ خیبر پرس

اسرار کرَم ز خواجهٔ قنبر پرس

گر طالب فیض حقّ به صدقی حافظ

سر چشمهٔ آن ز ساقی کوثر پرس

مطلب مشابه: رباعیات رودکی ( شعرهای کوتاه و زیبا از رودکی شاعر کهن )

شعرهای زیبای حافظ

چشم تو که سِحرِ بابِل است استادش

یا رب که فسون‌ها برواد از یادش

آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال

آویزهٔ دُرّ ز نظم حافظ بادش

مطالب مشابه

دکمه بازگشت به بالا