دلنوشته بهاری / متن، شعر و دلنوشته دلنشین بهاری
دلنوشته بهاری را در روزنو قرار دادهایم. بهار به دلیل رنگها، عطرها و صداهای خاصش، ابزاری قوی برای خلق تصاویر بصری و عاطفی در ادبیات است. شاعران و نویسندگان از این ویژگیها برای برانگیختن احساسات خواننده و خلق فضایی زنده و پویا بهره میبرند.

دلنوشته دلنشین بهاری
بوی اردیبهشت میآید این حوالی
بوی لوس ترین دختر بهار
که لای موهای فرخورده خرمایی رنگش
عطر شکوفه های گیلاس است
و از چشمهای قهوه ای اش شیطنت می بارد
طبیعت، به هر زمان و فصلی، قدری از زیبایی هایش را هدیه داده است…
“چارلز دیکنز”
باران
چه دلبری می کند برای بهار !
پاییز کم بود
بهار هم عاشق شد
اگر روح تان با گلی شکفته در بهار، به وجد نمی آید، پس حتما روح تان تابحال شکوفا نشده است!
در این هوای بهاری،
شدم دوباره هوایی
بهار میرسد،
اما… بهار من! تو کجایی؟!
اگر زمستان نبود، بهار اینقدر برایمان لذت بخش نمی شد
اگر گاهی مزه تضاد را نچشیم، قدر نعمت را نخواهیم دانست
مطالب مشابه: متن در مورد بهار و شکوفه + ۳۵ متن و شعر زیبای بهاری درباره شکوفه

یک کلمه محبت آمیز، همچون یک روز بهاریست
بهار زیبا می آید، و مادامی که طبیعت به زیبایی خود ادامه می دهد، روح انسان نیز، آماده احیا می شود
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سفید
برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک رسیده اینک بهار
خوش بحال روزگار
دوباره فصل بهار است و انگار زمین در حال شعر گفتن است
عکس نوشته بهاری دلنشین
اینک بهار آمده است… زمین به آغوش خورشید رفته و به زودی نتیجه این عشق بازی را به نظاره خواهیم نشست
فروردین، چراغش سبز می شود و جهان به حرکت فکر می کند
هرگز در زمستان، درختی را قطع نکنید؛ هرگز در مواقع اُفت انرژی، تصمیمی را نگیرید؛
هرگز مهم ترین تصمیمات را در بدترین حال خود نگیرید
صبر کنید، صبور باشید، طوفان خواهد گذشت و بهار خواهد آمد
وعده آمدن بهار، کافیست تا هر کسی توان عبور از زمستان را پیدا کند
نو بهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
بهار پاداش درخت هایی ست که زمستان سخت را تحمل کردن
از پنجره به بیرون نگریستم و نشانه هایی از بهار یافتم
آسمان تقریبا آبی بود، درختان تقریبا شکوفه داده بودند و خورشید، تقریبا درخشان بود
From the end spring new beginnings
از هر پایانی، بهاری تازه آغاز می شود
تو را که می بینم عطر بهار نارنج در تمام شهر می پیچید
قدم که بر می داری هر درخت شکوفه می زند و نسیم بهاری با شوخ طبعی میان گیسوانت می دود
دوستت دارم عشقم
می رسی و هوای فروردین، جای باران گلاب می بارد
از هوای گرفته ی اسفند، برف نه؛ حبّه قند می آید
بهار تنها یک یادآوری است که نشان می دهد
همه چیز چقدر می تواند زیبا باشد
با شکفتن اولین شکوفه در بهار بود که عشق به خانه من آمد اینک در بهاری دیگر سرشار از حس زیستنم کنار تو همسر دوست داشتنی من
با هم به تماشای رقص گیسوان رها در بادِ بید مجنون نشستیم، دل های مان بی قرار بود، بهار بود، کنار تو همیشه بهار بود محبوب من
زمین بار دیگر زنده شد! شکوفهها نوید عشق میدهند و چلچله روی شاخهی اقاقیا آواز زندگی سر داده است… لبخند بزن وقتی هنوز هم میشود سبز بود و بودن را نفس کشید.

دلنوشته بهار و شکوفه
بهار آغاز شد به آرامی حرکت خون در رگ هایت، به آرامی خواب پشت پلک هایت، به آرامی راز و نیاز عارفانه ات سر سجاده… قطره ای آرامش برای شروع بهاری شکوفاتر در سایه ی معبود، عیدی من به تو
دارد بهار می شود و من هنوز این قلب وا مانده ام را که زیر خاکستر عشقت مدفون شده است، نتکانده ام…
بهار را باید طوری دیگر آغاز کرد… از همان ابتدا با انرژیی مضاعف تر پلک ها را به شوق دیدار دوباره ی طلوع خورشید زندگی گشود؛ پیراهن گل گلی به تن کرد و غرق در خیال شد. میان غوغای بی هیاهوی گل های طغیان کرده؛ موج زندگی را روی ریتم سمفونی نسیم در پیچ و خم رویا کوک کرد و شاعر شد. برای دل باختن و عشق ورزیدن و رسیدن های دلبرانه…دو خط صاف روی هم افتاده را تبدیل به منحنی کرد و خالق چال گونه ای شد که نشان از هجوم خاطرات لبریز از عشق دارد… در هوای بهاری باید جوری دیگر خدا را در آغوش کشید… چای زعفرانی را همراه با عطر گل های یاس که از حیاط خانه ی همسایه سرک کشیده اند و قصد دیوانه کردنت را دارند نوشید؛ خود را جای فروغ گذاشت و با صدای بلند عاشقانه ها را با اندکی چاشنی شیطنت برای یار مرور کرد… بگذار بگویند لیلی از مجنون مجنون تر است… بهشان حق بده اگر رقص آزادی تو را که چون ماهی های درون حوض لاجوردی حیاط بی بی جریان دارد، نفهمند… اجازه بده سبک سر خطابت کنند؛ اما حتی ثانیه ای به کبریت دلگیری ها که کشیده می شود به کاغذپاره های خاطرات زمستان فکر نکن. خلاصه که جانان دلم بهارهایت را نوبرانه رقم بزن…
بهار فصل رقص باد میان چمنزار هاست
فصل بیداری زمین و زمان
بهار را دریاب
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش…
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم…
به خدا خواهم گفت:
جای باران بهار
دلمان تشنهٔ احساس شده
عشق ببار!
شادا بهار
که دست مرا گرفته
نمی دانم به کجا می برد
شادا من که دست بهار را گرفته
به خانه خود می برم…
Blossom by blossom the spring begins
بهار، شکوفه به شکوفه آغاز می شود
علم، هرگز عاملی موثر به آرام بخشی یک روز آفتابی بهاری به خود ندیده است!
و چه شگفت انگیز است زنده بودن در زیر شکوفه های گیلاس
“کوبایاشی ایسا”
دلنوشته عاشقانه بهاری
یکی از خوبی های جهان این است که همیشه مطمئن هستی بهارهای بیشتری پیش رو است
بهار، شیوه طبیعت است برای گفتن اینکه «بیایید جشن بگیریم!»
بهار : یک یادآوری دوست داشتنی از اینکه تغییر، چقدر می تواند زیبا باشد
فروردین تویی
وقتی می آیی
شکوفه می زند تار و پودم
باز کن پنجره ها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است/ همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فریاد زدند کوچه یکباره آواز شده است و درخت گیلاس هدیه جشن اقاقی ها را گل به دامن کرده است.
در زمستانی که بیهنگام آمده بود و ابرهایی که ناغافل، تو بهار را به پنجرهام هدیه کردی و ماه مهربان را به دستهایم. حالا کجا ماندهای دوباره بیایی کنار پنجرهام بگویی: سلام، بهار آوردهام، نمیخواهی؟!
مطالب مشابه: شعر درباره بهار / مجموعه اشعار زیبا درباره فصل بهار
مطالب مشابه: متن عاشقانه بهار ( جملات و اشعار عاشقانه بهاری )

اکنون که زمین شد ز بهاران همه گل/ صحرا همه سبزه کوهساران همه گل/ از فرقت توست در دل ما همه خار وز طلعت تو به چشم یاران همه گل
ای عهد تو عید کامرانی پیوست افتاد بهار پیش بزم تو ز دست زیبندهتر از مجلس تو دست بهار بر گردن عید هیچ پیرایه نبست
ای آنکه ز عشق تو مرا نیست قرار/ زین بیش بدست غصه خاطر مسپار/ بر هر بد و نیک پرتو انداز چو مهر/ بر ناخوش و خوش گذر تو چون باد بهار.
در وقت بهار جز لب جوی مجوی/ جز وصف رخ یار سمنروی مگوی/ جز باده گلرنگ به شبگیر مگیر/ جز زلف بتان عنبرین بوی مبوی