اشعار زیبای تبریک عید نوروز ( شعرهای زیبای عید نوروز )
اشعار زیبای تبریک عید نوروز را در روزنو قرار دادهایم. نوروز یک جشن قدیمی و کهن از اقوام متعددی است که به ارث رسیده است اما شناسنامه ایرانی به خود گرفته و از آن به عنوان نماد پیوند دهنده ی افراد و اقوام ایرانی ایران یاد میشود. نوروز، با عنوان رسمی «روز بینالمللی نوروز»، توسط یونسکو به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشر به ثبت جهانی رسیده و این روز یکی از روزهای مقدس و اعیاد مذهبی زرتشتیان و بهاییان نیز به شمار میرود.

اشعار نوروز
سنگ از سر کوهسار در میگردد
از چشمه چشم ما برفت اینهمه سیل
گویی که دل تو سختتر میگردد
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت،
صبای گرمرو عنبر فشان شد
“عطار”
آمد بهار خرم و آمد رسول یار
مستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرار
گویی قیامتست که بر کرد سر ز خاک
پوسیدگان بهمن و دی، مردگان پار
تخمی که مرده بود، کنون یافت زندگی
رازی که خاک داشت، کنون گشت آشکار
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمیزاد
چو هنگام خزان آید، بَرَد باد
“از مجموعه اشعار نظامی گنجوی”
فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد
نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو
«انوری»
هر طرف بهر مبارکباد نوروز بهار
میفرستد گل به کف کرده صبای خویش را
یک دم امروز از چمن ما را به مجلس راه ده
تا ستانیم از تو جام با صفای خویش را
«امیرخسرو دهلوی»
ای روشن از فروغ تو چشم چراغها
پر گل ز جوش حسن تو دامان باغها
نوروز شد که جوش زند خون باغها
از بوی گل، پَریزده گردد دماغها
«صائب تبریزی»
باد یارب ز سعادت همه روزش نوروز
هر که در عید نیاید به مبارکبادم!
«صائب تبریزی»
مطلب مشابه: تبریک پیشاپیش عید نوروز + عکس نوشته و جملات زیبای تبریک عید

بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند
«منسوب به صائب تبریزی»
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
نظامی
نوروز که هرچمن دل افروز بود
نقش گل و خار عبرت آموز بود
گر جامه به جان ز معرفت نو گردد
هرروز به دل نشاط نوروز بود
شکیب اصفهانی
عید آمده سربه سبزه و گل بزنیم
با برگ شقایقی تفأل بزنیم
هر چند که دوریم ز هم با دم عشق
بین دلمان تا به ابد پل بزنیم
محمدعلی ساکی
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولى
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من
عکس شعرهای نوروز
خبرت هست که در باغ کنون شاخ درخت
مژده نو بشنید از گل و دست افشان شد
خبرت هست که جان مست شد از جام بهار
سرخوش و رقص کنان در حرم سلطان شد
مردگان چمن از دعوت حق زنده شدند
کفرهاشان همه از رحمت حق ایمان شد
امروز جمال تو، بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه، پیچیده مبارک باد
گلها چون میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رُخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بی گفت زبان تو بیحرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد…
بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
از آن پیغمبر خوبان پیام آورد مستان را
زبان سوسن از ساقی کرامتهای مستان گفت
شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را
ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل
چو دید از لاله کوهی که جام آورد مستان را
ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی
چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را
«سقاهم ربهم» خوردند و نام و ننگ گم کردند
چو آمد نامه ساقی چه نام آورد مستان را
درون مجمر دلها سپند و عود میسوزد
که سرمای فراق او زکام آورد مستان را
درآ در گلشن باقی برآ بر بام کان ساقی
ز پنهان خانه غیبی پیام آورد مستان را
چو خوبان حله پوشیدند درآ در باغ و پس بنگر
که ساقی هر چه درباید تمام آورد مستان را
که جانها را بهار آورد و ما را روی یار آورد
ببین کز جمله دولتها کدام آورد مستان را
ز شمس الدین تبریزی به ناگه ساقی دولت
به جام خاص سلطانی مدام آورد مستان را
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

شعر زیبای تبریک نوروز
چون ابر به نوروز رخ لاله بشُست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رُست
از آمدن بهار و از رفتن دی
اوراق وجود ما همی گردد طی
می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زهر و تریاقش می
ای بلبل خوشنوا فغان کن
عید است، نوای عاشقان کن
چون سبزه زخاک سربرآورد
ترک دل و برگ بوستان کن
بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگ بنفشه سایبان کن
چون لاله ز سر کله بینداز
سرخوش شو و دست در میان کن
صد گوهر معنی ار توانی
در گوش حریف نکتهدان کن
وان دم که رسی به شعر عطار
در مجلس عاشقان روان کن
“عطار”
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
«فردوسی»
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد
کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب
ساقی گزین و باده و می خور به بانگ زیر
کز کشت سار نالد و از باغ عندلیب
هر چند نوبهار جهان است به چشم خوب
دیدار خواجه خوبتر، آن مهتر حسیب
«رودکی»
شعر نوروزی
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامهی رنگین نمیپوشی به کام
بادهی رنگین نمینوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن مِی که میباید تهیست؛
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
«فریدون مشیری»
مطلب مشابه: متن ادبی تبریک سال نو ( زیباترین جملات تبریک عید نوروز )

عید نوروز میرسد از راه
شادی از روی خانه میبارد
پدرم با چه دقتی دارد
بوتههای بنفشه میکارد
مادر مهربان من از صبح
شستشو کرده هر چه را بوده
پرده را شسته، شیشه را شسته
نیست در خانه، ذرهای دوده
تازه وقت غروب هم مادر
خسته، اما برای شادی ما
مینشیند لباس میدوزد
تا بپوشیم روز عید آن را
سپیده رحیمی